عشق نا تمام
  • Reads 379
  • Votes 14
  • Parts 3
  • Time <5 mins
  • Reads 379
  • Votes 14
  • Parts 3
  • Time <5 mins
Ongoing, First published May 14, 2015
دختر و پسری عاشق هم بودن حتی حاضر بودند جانشان را برای همدیگه فدا کنن.اما پدر رزبا ازدواج آن دو موافق نبود ولی انقدر جان عاشق اوبود که حاضر بود هرکاری بکند تا با او ازدواج کند.رزهم جان را خیلی دوست داشت یک شب تلفن رز زنگ می خورد:
جان:سلام رزتوروخدا بیا پایین با هات کار دارم
رز:نمی تونم چون بابام خونست اگه من بیام پایین به من شک می کنه
جان:خیلی کار واجبی دارم یه دلیلی پیدا کن بیا پایین دیگه
رزدلش می خواست بره اما می ترسید باباش شک کنه ولی به دلیل انداختن زباله ها اومد پایین
جان: رز!رز !بیا اینجا
رز:باشه بابا داد نزن الان همه میفهمن 
جان:رزدیگه خسته شدم 2سال که منتظرتم تا شاید بابات اجازه بده بیام خواستگاریت یا بامن میای از اینجا فرار کنیم و می ریم یه شهر دیگه یا ببخشید ولی دیگه نمی تونم 
رزاشک در چشمانش جاری شد و سریع رفت خونه.او خیلی جان ودوست داشت برای او تصمیم سختی بود .فردای آن روز جان به او زنگ زد
جان:الو رز خواهش می کنم جوابت بگو 
رز نمی دانست چه بگوید امابا صدای غمگین و آرام گفت من تا تهش باهات هستم
جان که گوشی در دستش مونده بود گفت مرسی عزیزم من می دونستم که تو هیچ وقت من و رها نمی کنی ما لیاقت همدیگرو داریم پس 2بلیط برای فردا به لندن می گیرم فردا ساعت 4 صبح پایین باش منتظرتم
رز از تصمیمش مطمئن نبود .فردا
All Rights Reserved
Sign up to add عشق نا تمام to your library and receive updates
or
Content Guidelines
You may also like
Slide 1 of 1
Wendizzy's Writer Room cover

Wendizzy's Writer Room

2 parts Ongoing

In this book, you'll get a behind the scenes look at how your favorite characters were born, my creative process, and the dirty details never before revealed. Tex's Camp Q&A: Come sit by the fire and ask me whatever you'd like. We can roast marshmallows, tell scary stories, and hang out in the comments like a big, happy family. Gator's Backstage Pass: A place full of secrets. Learn the-sometimes embarrassing-details on how my wildest scenes came to life, facts about the characters, the process, and myself.