
در دل مدرسهای پر از قضاوت و پچپچ، من فقط میخواستم بنویسم... نه قهرمان باشم، نه "دخترِ میانِ پسرها". اما سرنوشت با جوهر دیگری نوشته شده بود. شبی که آن کتاب بینام را پیدا کردیم، صفحهها زنده شدند، و هرکداممان وارد داستانی شدیم که قرار نبود واقعی باشد... اما شد. و حالا، هر سطر، یا نجاتمان میدهد، یا ما را برای همیشه میبلعد.All Rights Reserved