Story cover for Blue Feelings [NamJin] by BangtanOT7_0613
Blue Feelings [NamJin]
  • WpView
    Reads 1,284
  • WpVote
    Votes 325
  • WpPart
    Parts 20
Sign up to add Blue Feelings [NamJin] to your library and receive updates
or
#3sliceoflife
Content Guidelines
You may also like
white rose❁ by HukaM93
28 parts Complete
𖤐White rosè𖤐 Write by huka_VJ.YG Couple: taejin Gener: Angst, Romance ×وضعیت :در حال آپ× روز آپ چهارشنبه +++ بوی شکوفه های گیلاس توی فضا پیچیده بود. فصل بهار و شکوفه های بهاری سوکجین رو به خوشحال ترین حالتش میرسوند. چشماش رو بسته بود و تمام این رایحه رو وارد ریه هاش کرد و مثل همیشه تو تفکرات بچگانه ی خودش غرق شده بود خوشبختیه سوکجین در همین احساسات کوتاه و زیبا خلاصه میشد خوشبختی... کلمه ای که فقط لفظش توی زندگیش باقی مونده بود. +++ چهره ی غرق رنجش نشونه ای از کابوس هایی بود که میدید،اما ازشون رهایی پیدا نمیکرد. اشکاش کل گونه اشو خیس کرده بودند،انگار توی این خواب حل شده بود و نمیتونست از واقعیت این خواب فرار کنه،با صدای هق هق خودش از خواب پرید،ترسیده به اطراف نگاه کرد،نمیتونست اشک هاشو کنترل کنه،پنجره ی اتاقش رو باز کرد پس کی قرار بود کارما دست از سرش برداره؟ کی قرار بود خودش رو به خاطر گناهاش ببخشه؟ اما سرمای کشنده ی وجودش هر لحظه پاسخ کوبنده ای بهش میدادند...هرگز؛هرگز نمیتونست فراموش کنه آخرین باری رو که عزیز ترین کسش رو،عشقش رو، بین بازو هاش گرفته بود،درست مثل الان اشکاش کل صورتش رو پوشونده بود،دست های یخ کرده ی کارمای وجودش رو تو دستاش گرفت بود و برای آخرین بار لب های یخ زده اشو بوسید
The red line | خط قرمز  by Unknown_author111
29 parts Ongoing
نام: خط قرمز | The red line کاپل: سپ،تهکوک،نامجین،هوپمین ژانر: تاریخی، عاشقانه، رازآلود خلاصه: اوایل قرن نوزدهم بود و در امتداد شروع یک نسل نوین؛ به خصوص کشور انگلیس که مردمانش با پیشرفت های ناچیز خود را فرهیخته خطاب می‌کردند. حکومت دیکتاتوری حاکم نبود؛ البته برای اکثر مردم. آن دسته‌ی دیگر نیز مورد خشونت زیادی واقع می‌شدند زیرا در آن دوران سلطه هموفوبیک ها در تاریخ به اوج خود رسیده بود‌. در انگلستانِ آن دوران، حکومت سختگیرانه‌ای همه چیز را زیر نظر داشت و کسانی که برخلاف عرفِ غالب قدم برمی‌داشتند، بهای سنگینی می‌پرداختند. یونگی، مأموری که وظیفه اجرای این قوانین سخت را داشت، ناگهان خود را در میان همان افرادی می‌بیند که همیشه تعقیبشان می‌کرد. این برخورد ناخواسته، چالشی عمیق در باورهایش ایجاد میکند و او را وادار می‌کند تا تمام اعتقاداتش را زیر سوال ببرد. آیا در این میان، زمان نادرست است یا انسان‌های اطرافش؟ وضعیت: درحال تایپ
Voice of Crime | Sope by Frank_fanfiction
3 parts Complete
🔥پربازدید‌ترین فیک فارسی سُپ در واتپد🔥 ▫️وضعیت: پایان یافته|درحال ادیت ▪️خلاصه: جانگ‌هوسوک پسر ۲۲ساله‌ایست که در ۵‌سالگی پدر و مادرش به دست یک‌قاتل درست جلوی چشمانش سلاخی شده‌اند و تنها نشانه‌ای که از آن به یاد دارد، موسیقی بی‌کلامیست که آن را زمزمه می‌کند. او پس از این حادثه به کما می‌رود و پس از بهوش آمدن دارای قدرتی ماوراءالطبیعه می‌شود که با لمس اجسام و اشخاص می‌تواند خاطراتی را که در پشت چهرۀ خود مخفی کرده‌اند را ببیند؛ او هم اکنون به عنوان عکاس و روزنامه‌نگار خبرگزاری کره نیوز کار می‌کند و در این راه با مین‌یونگی یک کاراگاه برجسته بخش مبارزه با جنایات و جرایم خشونتی ادارۀکل پلیس سئول آشنا می‌شود. مرد منجمدی که در جریان یکی از پرونده‌ها برادر‌کوچکترش سلاخی و در یک بشکۀ اسید خیسانده شده. سرانجام همکاری این دو مرد چه خواهد شد؟! آیا هوسوک می تواند به یونگی در حل پرونده های جنایی کمک کنه ؟... #Policical🥇 #Horror🥇 #Smut🥇 #Action🥇 #Dark🥇 #yoonseok🥇 #Namjin🥇 #Criminal🥇 #vminkook🥇
You may also like
Slide 1 of 10
white rose❁ cover
Our New Boy | TaeJinKook cover
Jung Pack  cover
The red line | خط قرمز  cover
Wrong file [ VKOOK ] cover
 RED BOY | KOOKJIN  cover
پرسه در نیمه شب cover
𝐂𝐀𝐋𝐈𝐆𝐎 *ᴠᴋᴏᴏᴋ* cover
عشق پنهان cover
Voice of Crime | Sope cover

white rose❁

28 parts Complete

𖤐White rosè𖤐 Write by huka_VJ.YG Couple: taejin Gener: Angst, Romance ×وضعیت :در حال آپ× روز آپ چهارشنبه +++ بوی شکوفه های گیلاس توی فضا پیچیده بود. فصل بهار و شکوفه های بهاری سوکجین رو به خوشحال ترین حالتش میرسوند. چشماش رو بسته بود و تمام این رایحه رو وارد ریه هاش کرد و مثل همیشه تو تفکرات بچگانه ی خودش غرق شده بود خوشبختیه سوکجین در همین احساسات کوتاه و زیبا خلاصه میشد خوشبختی... کلمه ای که فقط لفظش توی زندگیش باقی مونده بود. +++ چهره ی غرق رنجش نشونه ای از کابوس هایی بود که میدید،اما ازشون رهایی پیدا نمیکرد. اشکاش کل گونه اشو خیس کرده بودند،انگار توی این خواب حل شده بود و نمیتونست از واقعیت این خواب فرار کنه،با صدای هق هق خودش از خواب پرید،ترسیده به اطراف نگاه کرد،نمیتونست اشک هاشو کنترل کنه،پنجره ی اتاقش رو باز کرد پس کی قرار بود کارما دست از سرش برداره؟ کی قرار بود خودش رو به خاطر گناهاش ببخشه؟ اما سرمای کشنده ی وجودش هر لحظه پاسخ کوبنده ای بهش میدادند...هرگز؛هرگز نمیتونست فراموش کنه آخرین باری رو که عزیز ترین کسش رو،عشقش رو، بین بازو هاش گرفته بود،درست مثل الان اشکاش کل صورتش رو پوشونده بود،دست های یخ کرده ی کارمای وجودش رو تو دستاش گرفت بود و برای آخرین بار لب های یخ زده اشو بوسید