Story cover for A Forbidden Romance - یک عاشقانه حرام by Sugoi_Universe
A Forbidden Romance - یک عاشقانه حرام
  • Reads 2,520
  • Votes 242
  • Parts 63
  • Reads 2,520
  • Votes 242
  • Parts 63
Ongoing, First published Jul 22
7 new parts
🔪 نام : یک عاشقانه حرام 
🔪 محصول کشور : ایران 🇮🇷
🔪 کاپل : سرگرد هرمز نامدار  | کارو زرنگار 
🔪 ژانر : اسمات 🔞 | عاشقانه | بی ال | پلیسی | مافیایی | اکشن | پایان خوش
 روز های آپ: هر روز 
💩 تعداد چپتر: نامعلوم


✏️ نویسنده: مِهرُبا Mehroba ✏️
🐸 ویراستار اول: پاطی Choi_Pati 🐸
💸 ویراستار دوم: ری‌ری  RiRi 💸


🔥 خلاصه داستان 🔥
سرگرد هرمز نامدار،
پلیس خبره و باهوشی‌ست،
اما برخلاف کارنامه درخشان شغلش، زندگی زناشویی ناموفقی دارد.
با وجود داشتن همسری زیبا و مهربان او همچنان از داشتن فرزند امتناع می کند چون به تازگی پی برده که همجنسگراست و قصد دارد از همسرش جدا شود.

🚔 زندگی بی روح و بهم ریخته ی هرمز با ورود کارو به هم می ریزد.
کارو پسر کم سن و سالِ زیبایی که یک شب در مهمانی به جرم حمل مواد مخدر توسط هرمز دستگیر می شود.
All Rights Reserved
Table of contents
Sign up to add A Forbidden Romance - یک عاشقانه حرام to your library and receive updates
or
#71bl
Content Guidelines
You may also like
You may also like
Slide 1 of 10
My Precious Trust || vkook|| Sezon1 cover
🖤معرفی فن فیک های کیپاپ 🖤 cover
ABO Desire | هوس cover
wingless butterfly🦋 cover
Your Warm Hands | Namjin cover
My Sugar Daddy cover
Trap cover
one shot translate cover
"HALF BROTHER" cover
ll KookV ll cover

My Precious Trust || vkook|| Sezon1

70 parts Ongoing

ژانر:(رومنس_معمایی_اسمات🔞) #هپی_اند🫰 ✦ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: Vkook, secret, (a little verse) ✧ 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾:Dark romance, smut🔞 ✦ 𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: sarah🦋 جونگکوک پسری از یه خانواده متمول و سختگیر که رویای رفتن به آمریکا رو داره... دست تقدیر اونو با مردی آشنا میکنه که زندگیشو به کلی دچار تغییرات غیرقابل بازگشت میکنه.... " هیچکس جز خودم حق نداره حتی وقتی قبل از مرگت دست و پا میزنی لمست کنه جونگکوک یا اون خون کثیفی که ازت میریزه رو ببینه..." " باشه ولی حق با تو بود تهیونگ آدم حاضره بخاطر بچه اش هرکاری بکنه" +"نگران هرچیزی باش جونگکوک جز من..." +"پدر تو شاید دورترین دشمن من بشه... ولی دشمن های اصلی من همیشه از رگ گردنم به من نزدیک تر بودن... کسایی که خواستن منو زمین بزنن همیشه در نزدیک ترین فاصله ی ممکن به من قرار داشتن یا هم خون ام بودن... یا هم خونه ام.... چنل تلگرام : @taehkook_fiction