« مینهو ، دیدی که هرچیزی که مینوشتی بخشی از خیالاتت بود؟ بی منطق و غیرواقعی...
تو حتی نتونستی بمونی! خنده دار نیست؟ نویسنده رمان های عاشقانه که وقتی پای عشق وسط میاد فرار میکنه.
بهم حق بده که از تک تک نوشته هات متنفر باشم. »
────୨ৎ────
« کوپید فرشته نجاتت برای خلاص شدن از روزهای تنهایی! »
این شعار چند وقت بود که اینترنت رو منفجر کرده بود ؛ برنامه کوپید بیشترین دانلود این ماه رو به خودش اختصاص داده بود.
یه برنامه که بر اساس سلیقهات برات یه پارتنر پیدا میکنه! اون همه چیز رو برات تعیین میکنه ، اینکه چیکار کنی یا اصلا کی بهم بزنید رو باید بسپری به کوپید!
و جیسونگ ... نویسنده تازه کاری که درگیر مهم ترین پروژه ادبی زندگیش بود توی این برنامه ثبت نام میکنه ؛ فقط چون میخواست ادامه داستانش رو واقعبینانه بنویسه.
اونقدر هم بد به نظر نمیرسید تا وقتی که اون برنامه احمق دقیقا رقیب جیسونگ رو به عنوان پارتنرش انتخاب میکنه.
قراره چطوری پیش بره؟ یه پایان خوش و شنیدن « دوستت دارم » یا یه پایان بد و شنیدن « برو پیش یه روانشناس » ؟
ɢᴇɴʀᴇ : AU , ROMANCE , DRAMA, COMEDY, SLICE OF LIFE ( maybe angst? )
ᴄᴏᴜᴘʟᴇs : ᴍɪɴsᴜɴɢ , sᴇᴄʀᴇᴛ? ;)
از روی چپترای اول قضاوت نکنید♡
وقتی لونای پک خبر گمشدن همسرش را شنید، دنیا روی سرش اوار شد. او فقط یک امگای ساده بود، تازه سه سال از آمدنش به آلمان و داماد بودنش در خانواده جئون میگذشت. اما حالا، وسط طوفانی از خطر و بیثباتی، باید دست به انتخابی دردناک میزد: جای خالی همسرش را پر کند یا قل یاغی و سرکش او را که دل از خاندان بریده بود را روی تخت پادشاهی بنشاند تا زمان بازگشت همسرش فرا برسد. بازی قدرت شروع شده بود، و هر تصمیمی میتوانست سرنوشت پک تیغ را تغییر دهد.
( از خلاصه قضاوت نکنید )
این کار تریسام ندارد دقت کنید ندارد