خلاصه:همهچیز از یه حس شروع شد... حس خیانت.
خیانتی که آتیش انتقام رو تو وجودش شعلهور کرد و نفرتی رو کاشت که هر روز بزرگتر شد. تنها هدفش روشن بود:«من باید انتقام بگیرم.»
اما انتقام همیشه بهایی داره...بهایی که باعث شد یه بیگناه نابود بشه، باعث شد یه پسر معصوم قدم به دنیایی بذاره که پر از خون و تاریکی بود....و درست وقتی فکر میکرد چیزی برای از دست دادن نداره، اتفاقی افتاد که همهچیز رو تغییر داد: عشق.
عشقی که نباید وجود داشته باشه، ولی مثل خاری توی قلبش ریشه زد... عشقی که میتونست هم بزرگترین ضعفش باشه، هم تنها راه نجاتش.
با صدای لرزون که حاصل از سنگینی قلبش بود لب زد؛
+یعنی انقدر ازم متنفری...ی..یعنی دیگه جایی تو قلبت برای من نیست؟تورو خدا نگو که دیگه برات مهم نیستم...م..من میمیرم...نابود میشم...بدونِ تو من نمیتونم...خواهش میکنم ول نکن....
مرد همونطور پوزخند رو لب هاش جا خوش کرده بود؛ روی صورتِ پسرک خم شد و با چشم هایی که سرما ازش منعکس میشد لب زد؛
_تنفر؟ نه اشتباه نکن، میخوام ذره ذره بکشمت همونجوری تو باعث شدی به این روانی که هستم تبدیل بشم...ذره ذره نابودت میکنم همونجوری که نابودم کردی مونِ شارم من
Couple:Sope,...
Write:Sohyun
Genre:romance,Omegaverse,Smut,...
خلاصہ:
جئون جانگکوک آلفایے با خون برتر ( سلطنتے ) بخاطرھ کینہ چندین سالش از خانوادھ مین دست بہ کار ھایے میزند کہ در آیندہ قرار است از آن ھا خیلے پشیمان شود ولے آیا این تعصب واسش کافیست؟؟
بہ ھوایہ عجیب بیرون نگاھ کردم انگار خداوند ھم مثلہ من دلش از بندھ ھایش گرفتہ۔۔۔با این کہ میدانم نباید بروم زیر باران ولے رفتم چہ فایدھ دارہ وقتے کسے نیست مرا در آغوشش بگیرد رویہ زمین فرود آمادم و بہ خدایم سجدھ کردم و با صدایے کہ بہ داد زدن تبدیل شدھ بود زار زدم و کلمہ بہ کلمہ گفتم:
خدایا من مثل شما قوی نیستم.
یا کلا کسے وارد زندگیم نکن، یا اگه کردی یکاری کن اینطوری مسخرھ عالم عالم نشم مگہ من جز عشقش چے خواستم۔۔۔۔
کاپل: کوکجین / ویهوپ / یونمین / چانبک
ژانر: رومنس / امگاورس/ انگست / اسمات