
(فصل دوم نفرت) درحال آپ✍🏻 تهگوگ با مارمولک توی دستش دوان دوان سمت پدراش رفت: هیی کوکی ته ته ببین چی پیدا کردم ..: اهه الهه ماهه بچه گفتم با اسم صدامون نکن ..: تهگوگ خیلی زود اون موجود کثیف و چندشو بنداز دور ..: خیلیم خوجمله شما بی ادبین عمو هانول همش میگه همه حیونا خوجملن عین تو ته ته کوک ریز خندید و باعث بیشتر حرص خوردن همسرش شد. ..: مین تهگوگ ببرش بیرون تا به عمو جیمین نگفتم دیگه تهسان رو پیشت نیاره تهگوگ با بغض به جونگکوک نگاه کرد: راست میگه کوکی؟All Rights Reserved