وقتی سرشو گزاشتم روی پام اون دیگه نفس نمیکشید یگه دستش بهم گرما نمیداد.تنها صداهایی که شنیده میشد یه صدایه هق هق و ناله میومد.اونا صدای من بودن من اونو از دست دادم .چشمای سبزش برای همیشه به روی من بسته شد.موهای قهوه ایه فرش یکم ریخته بود توی صورتش.صورتی که تموم رگاش منقبض شده بودن .من اونو از دست دادم.من اونو از دست دادم.