
[شیپ اصلی: ادی و باک از سریال ۹۱۱] نگاهش رو به سمت راست میچرخونه، به طرف صدایی که همین یک دقیقه پیش شنیده بود و دستی که هنوز روی شونهشه. و خب... باشه. شاید باک یه مدت نامعلوم بیهوش بوده، ولی مطمئنه اغراق نمیکنه وقتی میگه مردی که بالای تختش خم شده یکی از جذابترین آدماییه که تو این مدت دیده. مخصوصاً وقتی صورتش به لبخندی باز میشه که روشنیش با چراغهای بیمارستانی که همین چند لحظه پیش نزدیک بود کورش کنن رقابت میکنه. «خوش برگشتی، رفیق،» اون مرد میگه و صداش صمیمیه، آشنا، و باک واقعاً نمیدونه اون کیه. موهای قهوهایش رو سرش آشفتهست و چشمهاش خسته به نظر میرسن، ولی بعد باک تیشرت LAFD رو میبینه، پس... خب، احتمالاً یکی از بچههای ایستگاهه؟ ولی باک مطمئنه اگه از قبل باهاش آشنا شده بود قطعا چهرهای مثل اون رو یادش میموند. --- بعد از زخمی شدن سر یه مأموریت، باک بیدار میشه و فکر میکنه سال ۲۰۱۸ئه. یا میتونیم بگیم جایی که باک ادی رو یادش نمیاد، ولی مطمئنه این دروغه که همه میگن «شما فقط دوست بودید»All Rights Reserved