
لیسا همهچیز دارد؛ پول، قدرت، توجه، و ذهنی که هیچکس توان فهمیدنش را ندارد. اما پشت لبخندهایش چیزی بیش از جنون پنهان است، تکههایی از شخصیتی که هر لحظه شکل دیگری میگیرد. جنی میدانست باید از او فاصله بگیرد، اما بیمارتر از آن بود که بتواند. او میخواست لیسا را درمان کند، یا شاید خودش را از او نجات دهد، کسی نمیدانست فرقشان کجاست. در جهانی که عشق، آزار و وابستگی در هم حل میشوند، مرز بین درمان و ویرانی دیگر معنا ندارد. این داستان دو ذهن شکسته است که برای زنده ماندن، یکدیگر را میبلعند.All Rights Reserved