میگن هر کسی یه نیمه گمشده ای داره .... ولی تو تمام گمشده منی .... و من یک هیچ ناتمام که با تو هست می شوم .... هیچ ناتمامی که بدون تو گم می شه ... توی غبار خاکستری سیگار .... توی اون بغض های سنگین ... توی قطره های خونی که وقتی رگشو برای صدمین بار میزنه از دستش میریزه ... توی پرده ی نازک اشکی که جلو دیدش رو میگیره ... جلوی دیدش رو میگیره تا نبینه ... بدبختیاشو ... بی کسیاش رو ... موهای سفیدی که لابه لای اون موهای سیاه خودنمایی می کنه ... سیاهی زیر چشماش که به خاطر سیگار کشیدنشه ... هیچی که عاشقانه تو رو دوست داره ... هنوزم دوستت داره ... با این که رفتی ... بی دلیل ... بدون اینکه حتی بگی چرا ... هیچی که تمام دنیاش توی چشمای تو خلاصه می شد ... هیچی که هستی اش با رفتنت گم شده ...