کار زین

اول ازتون معذرت میخوام چون قسمت های قبلی به طور اتفاقی پاک شد اما من تا اینجا روبراتون توضیح کوچیک میدم: ماریا المان طراح لباس هست که از سه سالگی خانوادشو از دست داده و پیش خالش و دختر خالش کارلی زندگی میکنه ماریا درگروه وان دایرکشن مشغول به کار میشه.اون مجبور میشه که به لندن سفر کنه همراه دوستش سلنا و کارلی. اون توی نگاه اول عاشق زین میشه و زین هم همینطور وقتی که زین و ماریا بهم دست میدن و تو چشمای هم نگاه میکنن لویی دست ماریا رو میکشه و با خودش میبره.ادامه داستان از دید ماریا:با لویی رفتم.بقیه پسرا هم پشتمون اومدن.تا شب باهاشون خوش گذرونم اما زین...احساس خاصی بهش دارم نمیدونم چیه اما هرچی هست باید سریع تموم بشه من فقط قراره با این پسرا کار کنم نه اینکه حسی بهشون داشته باشم.حدودا ساعت ۱۰ بود که رفتم تو اتاق خودم و لباس خوابم رو پوشیدم.نشستم پشت میزکارم و همینطور که قهوه مو میخوردم چندتا طرح برای پسرا کشیدم و گذاشتم تا فردا برای خیاط بفرستمشون.خواستم برم بخوابم که صدای در شنیدم.بی اراده مدادی که توی دستم بود رو گذاشتم پشت گوشم و رفتم تا درو بازکنم وقتی درو بازکردم....