احساس کردم چشماش داره بین ما می چرخه.
ـ یک این جا هیچ کس به هیچ وجه رابطه ی جنسی نخواهد داشت.برام هیچ فرقی نمی کنه زن با زن,مرد با مرد,زن بامرد.
ـ دو اینجا هیچ کس از من نمی پرسه "چرا" و من تنها کسی ام که می پرسه.
ـ سه من سر وقت میام و میرم و شما هم بدون حتی یک دقیقه تاخیر باید اینجا باشید.
ـ چهار..ـ دوباره شروع به راه رفتن کرد و به همه با دقتی که خاص خودش بود نگاه می کرد ـ من به انتخاب آقای وارنر احترام میذارم ـ ولی نارضایتی از صداش میبارید ـ ولی فکر نمی کنم وجود ی زن توی آشپزخونه ضروری باشه چه برسه به چند تا.
مکث کرد و ادامه داد:پس ی کاری نکنید که نظرم راجع به احترام به خواسته ی سر آشپز قبلی عوض بشه.
بعد از چند لحظه که انگار چند سال بود دوباره شروع به قدم زدن کرد.
ـ و هر کس از قوانین سرپیچی کنه بی برو برگرد اخراجه....و اولین روز کاری تون رو بهتون تبریک می گم.
~~~~~
Zayn Malik fanfiction