این داستان،میتونم بگم یه داستان خیلی خیلی متفاوتِ
به هیچ وجه شبیه فن فیکشنای عادی نیست و به عبارت دیگه ربطی هم به وان دایرکشن یا خیلی آیدل های دیگه نداره!
داستان یک نوع پارادوکس بین عشق و اعتراض به تجارت انسان هست.
فالوور های پیج من خیلی خیلی کمه و نود و نه درصد مطمئنم هیچکس نخواهد خوند و آپ کردن تقریبا بی فایده ست اما واقعا دوست دارم آپ کنم بعنوان اولین داستانم در واتپد و توصیه میکنم بخونین چون پشیمون نمیشین!
از لحظه شکل گیری سوژه تا تایپ و پایان داستان،دو سال و نیم طول کشید و واقعا انرژی و زمان زیادی صرفش شده.
داستان،درمورد دختری به اسم ناتالیاست که توی پرورشگاه بزرگ شده و علاقه و ایتعداد زیادی در زمینه موسیقی و هنر داره و همین باعث میشه گول بخوره و پاش به جایی باز بشه که هیچ ربطی به موسیقی و هنر نداره!
هیچ خلاصه ای نمیتونه حتی گوشه ای از داستان رو توصیف کنه چون اتفاقاتی که میوفته قابل پیش بینی نیستن.
امیدوارم کسی بخونه بای دِ وِی!
(اتمام یافته )
.
.
"... پارک جیمین اومگای، زیبایی که با یکی دیگه از تصمیمات پدرش با پسر دوم خانواده کیم، کیم تهیونگ ازدواج میکنه.
و به طرز عجیبی بی اون دو و گرگ هاشون پیوندی قوی شکل میگیره.....
و هیچ کسی نمیدونه وعده این عشق و دلبستگی یک حکم تاریخی و اسمونیه....
تا زمانی که....
زندگی آزمون خودش رو برگزار میکنه..."
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
جیمین: چطور ..چطور تونستی همچین کاری بکنیییی؟
فریادِ پسر همه رو متعجب کرد...تهیونگ به همسرش که حالا با نفس های تند روبه روش ایستاده بود نگاه کرد و کوتاه گفت : کاری که لازم باشه انجام میدم.
جیمین ناباور سرشو به چپو راست تکون داد و پوزخندِ عصبی زد: لازم ! دیوونه شدی تهیونگ...ممکن بود بمیرییییی.
•°•°•°•°•°•°
ژانرها: رمنس_اومگاورس( امپرگ)_اسمات_ آمیخته با تخیلات
کاپل اصلی: ویمین
کاپل فرعی: نامجین _ چانبک
( فول پارته pdf فیک توی تلگرام و دیلیه خودم قرار گرفته 💞)
بعد از قسمت آخر گذاشتم 🫂