He's My Hero - L.S (Persian Translation) - call me raha - Wattpad

Story cover for He's My Hero - L.S (Persian Translation) by iRahax

He's My Hero - L.S (Persian Translation)

Reads 56,319
Votes 5,704
Parts 31

Reads 56,319
Votes 5,704
Parts 31

boyxboy brothers fanfiction harrystyles insect larrystylinson liampayne louistomlinson niallhoran

لویی از بچگیش عاشق برادر کوچولوش شده بود که یه لحظه هم ازش جدا نمیشد

اون خیلی خوش شانسه که برادرش هم عاشقشه



Thank you for permission @jigolouisAll Rights Reserved

boyxboy brothers fanfiction harrystyles insect larrystylinson liampayne louistomlinson niallhoran

Table of contents

31 parts

Sign up to add He's My Hero - L.S (Persian Translation) to your library and receive updates

or

Content Guidelines

You may also like

pesky by Blue_sky_95

_نه. احمق هایی که خیلی احمقن شامل آدمایی میشن که ساعت سه صبح تصمیم می‌گیرن با یه تفنگ پلاستیکی مردمی که فقط تصمیم دارن بخوابن رو بترسونن. با بالا انداختن ابروم پرسیدم: مردمی که فقط تصمیم دارن بخوابن؟ خب اون مردم می‌تونن بیخیال آدمای احمقِ احمقی بشن که با تفنگ پلاستیکی جلوی آیینه وایستادن، به قیافه ی تاسف بر انگیز خودشون خیره شدن و از خودشون می‌پرسن چرا حتی مردن هم خسته کننده و بیخوده؟ چيزی نگفت و فقط خیره به من، پلک می‌زد. یک، دو، سه،... فکر کنم پونزدهمین پلک زدنش بود که بالاخره با صدایی آروم گفت: به هر حال...دنیا به آدمای احمقِ احمق هم نیاز داره. آدمایی مثل...تو. این داستان عاشقانه و روزمره‌ی ویمینه و شاید میون سر و کله زدن های دوره‌گرد قصه‌گو و خاکستری محبوس، کمی هم عطر نعنایی نامکوک رو حس کنید!

𝗦𝗵𝗮𝗺𝗲ⱽᵏᵒᵒᵏ ᵃᵘ by imdorin

|کامل شده| تهیونگ بخاطر یه شرط با جونگکوک وارد رابطه میشه! البته هیچوقت فکرشم نمیکرد که واقعا عاشقش بشه! چی میشه اگه جونگکوک از اون شرط مسخره باخبر بشه؟ "-تو دوست پسرمی جونگکوک!" "+معلومه! بالاخره تو شرط بسته بودی که دوست پسرت باشم!" 𝐍𝐚𝐦𝐞:𝐬𝐡𝐚𝐦𝐞 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞:𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞,𝐬𝐦𝐮𝐭,𝐟𝐚𝐤𝐞 𝐜𝐡𝐚𝐭,𝐬𝐩𝐨𝐫𝐭 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯/𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤

FanBoy by Brillant4939

"سلام من وویونگم اینم تده، توله سگم^^" "وتف یونگ؟ باید بعد از خودت منو معرفی کنی چون من پارتنرتم!" "اونم پاپیمه، وقتی تنهام کنارمه!" "نشونت می‌دم کی‌..." اهم... اهم.. آروم باشید! سلام، بریلانت صحبت می‌کنه، اسم این فیکشن فن‌بوی‌ـه، و داستان از این قراره که... -"بهشون بگو ما نمی‌تونیم بدون همدیگه زندگی کنیم" "اتفاقا من می‌تونم!" "منظورت چیه؟ نمی‌تونی، نباید بتونی!" "چون تد تو رو از تنهایی درمیاره، جودی هم می‌تونه..." خب. اینا نمی‌ذارن مثل یه قصه‌گوی نرمال واستون قصه بگم. پس شما مهربون و نرمال باشید و (لطفاً با لبخند) داستان رو دنبال کنید! نویسنده: ✨بریلانت ژانر: ✨کمدی، رمنس کاپل: ✨ووسان ✨19 نوامبر 2021✨ (درحال آپ)

Outcast by peanky_cotton

کاپل: کریسهو، هونهان ژانر: روزمرگی، درام، امگاورس

Freesia [vkook] by Aivavk

جونگکوک با تهیونگ ، پسر خالش برای به عهده گرفتن ریاست شرکت پدربزرگشون رقابت داره و نمیخواد نقطه ضعفی دست تهیونگ بده! همه چیز تا زمانی خوبه که متوجه میشه رایحش به طرز عجیبی شیرین شده و فقط امگا ها رایحه شیرین دارن این اتفاق درحالی می افته که همه حتی خود پسر فکر میکردن که جونگکوک یه آلفاست! اولین کسی که این موضوع رو می‌فهمه تهیونگه! الان تهیونگ کمکش می‌کنه تا رایحشو مخفی کنه؟ یا با لو دادنش جای پای خودش رو توی شرکت محکم میکنه؟ آلفای خون خالص الان توی دوراهیه ولی مطمئنه که کاری رو انجام میده که به کمک جفتش ختم بشه! Genre: omegaverse , mpreg , romance , drama , smut , ... تایم آپ: چهارشنبه ها ، منظم نیست!

The scent of your eyes by Penysaaaa_saaan

.بکهیون یه زندگی معمولی با یه خانواده معمولی داره ...همه چیز طبق روتین و عادی داره پیش میره اما مشکل همینجاست! بکهیون از این ریتم یکنواخت زندگی و روتین حوصله سربر خوشش نمیاد .بخاطر همین بجای دانشگاه رفتن و پیدا کردن یه کار ثابت، همیشه دنبال کارای پاره وقت و کوتاه مدته وقتی یه آگهی استخدام پرستار بچه میبینه با فکر کردن به تجربه جدید و وقت گذروندن با بچه ها میره برای مصاحبه اما بعد متوجه میشه بچه ای درکار نیست و باید از یه آدم بالغ نابینا مراقبت کنه ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ genre: Romance, fluff couple: chanbaek written by: Penysa

Retrovaille | NCT by sunLAYower

👤𝐅𝐢𝐜 Retrovaille [ Yuanfen's 2nd season ] 👤𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 Angst, Romance, Drama 👤𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 Luwoo (+ Jaeyong) 👤𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫 XBACK زندگی یه داستان غمگین نیست شاید فقط تو داری بخش غمناکش رو میگذرونی! کلمه Retrovaille به معنی لذت از دیدار یا پیدا کردن کسی، بعد از یک جدایی طولانی. [ این بوک در ادامه فیکشن Yuanfen نوشته شده ]

| 𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲 𝗺𝗲 | ᵛᵏᵒᵒᵏ by Chakavakvk

برای تهیونگ، این ازدواج فقط یک برگه‌ست؛ مدرکی برای نمایش "برابری" در اجرای قوانین کشوری که خودش کارگزارش محسوب می‌شه؛ درحالی‌که اوضاع برای همسرش جونگ‌کوک اهل کره‌ی شمالی، کمی متفاوته... ''' «تهیونگ، مواد کشیدی؟» «نه بامبی، اگه قرار به کشیدن باشه که ترجیح می‌دم اون نازِ تو باشه.» ┈┈┈┈┈┈┈┈┈ 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄, 𝗇𝖺𝗆𝗃𝗂𝗇 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾 : 𝖥𝗈𝗋𝖼𝖾𝖽 𝗆𝖺𝗋𝗋𝗂𝖺𝗀𝖾, 𝖣𝗋𝖺𝗆, 𝖠𝗇𝗀𝗌𝗍, 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝖲𝗆𝗎𝗍, 𝖲𝖼𝗂-𝖿𝗂 𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋 : 𝖢𝗁𝖺𝗄𝖺𝗏𝖺𝗄﮼ ┈┈┈┈┈┈┈┈┈ روز آپ: دوشنبـه‌هـا

𝖪𝗂𝗌𝗌 𝖳𝗁𝖾 𝖯𝗌𝗒𝖼𝗁𝗈 𖦹 𝖪𝖵 by ForsakenCrow

کیم تهیونگ برای خلاص شدن از دست استاکرش، لب‌های خطرناک‌ترین پسر دانشگاه، جئون جونگکوک رو میبوسه. اما چی میشه اگه معادلاتش اشتباه پیش برن و گیر یه استاکر بدتر بیوفته؟ «یه دوست پسر فیک میخوای؟ مشکلی نیست، اما نظرت با یکی واقعیش چیه؟» ┆𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖪𝗈𝗈𝗄𝗏 ┆𝖦𝖾𝗇𝖾𝗋: 𝖲𝗍𝖺𝗅𝗄𝖾𝗋 𝖠𝖴, 𝖲𝗆𝗎𝗍, 𝖲𝗅𝗂𝖼𝖾 𝖮𝖿 𝖫𝗂𝖿𝖾, 𝖢𝗈𝗆𝖾𝖽𝗒 ┆𝖢𝗁𝖾𝖼𝗄 𝖮𝗎𝗍 𝖳𝗁𝖾 𝖯𝗋𝗈𝗅𝗈𝗀𝗎𝖾 𝖥𝗈𝗋 𝖬𝗈𝗋𝖾 𝖨𝗇𝖿𝗈 ┆𝖯𝗎𝖻𝗅𝗂𝗌𝗁𝖾𝖽 𝖮𝗇: 𝖩𝗎𝗅𝗒 𝟣𝟨, 𝟤𝟢25

[ راز ] by prmmsmo

سایه‌های گذشته هرگز نمیمیرند؛ فقط در آینه‌ها پنهان میشوند. لیلیان نمیداند دیوانه است یا قربانی توهمات یک آزمایش مخفی و باید انتخاب کند: تسلیم سایه‌ها شود یا آینه‌ها را بشکند. هشدار: این داستان ذهن شما را میدزدد. --- ژانر: روانشناختی / ترسناک / اروتیک رده سنی: +۱۸ تعداد قسمت ها: ۱۵ [ وضعیت: در حال آپلود] درونمایه‌ها: - اختلالات روانی به عنوان هیولاهای درونی - قدرت ویرانگر خاطرات و رازهای سرکوب‌شده - آزمایشهای غیراخلاقی و کنترل ذهن - عشق سمی و رابطه آزارگرانه مخاطب هدف: افرادی که از داستانهای روانشناختی پیچیده و چالش‌های ذهنی لذت میبرند.

You may also like

Slide 1 of 10

𝗦𝗵𝗮𝗺𝗲ⱽᵏᵒᵒᵏ ᵃᵘ cover

Freesia [vkook] cover

The scent of your eyes cover

Retrovaille | NCT cover

| 𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲 𝗺𝗲 | ᵛᵏᵒᵒᵏ cover

𝖪𝗂𝗌𝗌 𝖳𝗁𝖾 𝖯𝗌𝗒𝖼𝗁𝗈 𖦹 𝖪𝖵 cover

pesky

_نه. احمق هایی که خیلی احمقن شامل آدمایی میشن که ساعت سه صبح تصمیم می‌گیرن با یه تفنگ پلاستیکی مردمی که فقط تصمیم دارن بخوابن رو بترسونن. با بالا انداختن ابروم پرسیدم: مردمی که فقط تصمیم دارن بخوابن؟ خب اون مردم می‌تونن بیخیال آدمای احمقِ احمقی بشن که با تفنگ پلاستیکی جلوی آیینه وایستادن، به قیافه ی تاسف بر انگیز خودشون خیره شدن و از خودشون می‌پرسن چرا حتی مردن هم خسته کننده و بیخوده؟ چيزی نگفت و فقط خیره به من، پلک می‌زد. یک، دو، سه،... فکر کنم پونزدهمین پلک زدنش بود که بالاخره با صدایی آروم گفت: به هر حال...دنیا به آدمای احمقِ احمق هم نیاز داره. آدمایی مثل...تو. این داستان عاشقانه و روزمره‌ی ویمینه و شاید میون سر و کله زدن های دوره‌گرد قصه‌گو و خاکستری محبوس، کمی هم عطر نعنایی نامکوک رو حس کنید!