جان Stories

22 Stories

بعد از تو by Chore_shohi
#1
بعد از توby Chore_shohi
ییبو پسری که بعد از مرگ ناگهانی مادرش تنها میشه و مسئولیت زندگی ش را باید بعهده بگیره.. و مراقبی که به سراغش میاد ..
وقتی رسیدی که شکسته بودم by wangyibooxiao
#2
وقتی رسیدی که شکسته بودمby Sun Flower💫🌻
اون ها پدر و مادر نبودند ابزاری برای شکنجه دادن بودند اون فقط منتظر یک ناجی بود... اون مرد وقتی رسید که پسر شکسته بود
𝒀𝒐𝒖 𝑺𝒕𝒐𝒍𝒆 𝑴𝒚 𝑭𝒊𝒓𝒔𝒕 𝑲𝒊𝒔𝒔 by wangyibooxiao
#3
𝒀𝒐𝒖 𝑺𝒕𝒐𝒍𝒆 𝑴𝒚 𝑭𝒊𝒓𝒔𝒕...by Sun Flower💫🌻
𝑇𝑦𝑝𝑒: 𝑍ℎ𝑎𝑛𝑇𝑜𝑝 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒:𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒, 𝐶𝑜𝑚𝑒𝑑𝑦, 𝐴𝑛𝑔𝑠𝑡 تو کوچولو هم اولین بوسه‌م و همین دومین بوسه‌م رو دزدیدی...
𝑊ℎ𝑒𝑛 𝑌𝑜𝑢 𝐶𝑙𝑜𝑠𝑒𝑑 𝑌𝑜𝑢𝑟 𝐸𝑦𝑒𝑠 (𝐶𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑) by wangyibooxiao
#4
𝑊ℎ𝑒𝑛 𝑌𝑜𝑢 𝐶𝑙𝑜𝑠𝑒𝑑 𝑌𝑜𝑢...by Sun Flower💫🌻
🐷: جان‌گا میدونستی پنگوئن‌ها از حیواناتی هستن که وقتی برای خودشون جفتی انتخاب می‌کنند، تا آخر باهاشون میمونند؟؟؟ 🐰: نه، چه جالب. 🐷: آره خیلی جالبه، حالا میشه تو پنگو...
مرحبا بك ب عائلتنا ! by Jenniekim819544
#5
مرحبا بك ب عائلتنا !by سقط جسر اليابان.
ليس كل ما امام الكاميرا حقيقي! حتي تلك الحركات العفوية مقصودة وتمثيل طاقم ممثلين وعمل السلسلة الشهيرة "شينجيكي نو كيوجين" او "هجوم العمالقة" تحت اشرا...
The Price Of Freedom - ثمن الحرية by luverczt
#6
The Price Of Freedom - ثمن الحريةby dalaa
الارض تزلزلت وطغى عليها اللون الأحمر البشرية تتذكر جيداً ذلك المشهد المأساوي -سوف نقاتل حتى تحترق اجنحتنا بذلك اللهيب الحارق- إليك بعد مأساة دكُ الأرض ب...
𓂃Yizhan OneShot's⋱ by Veronikanoir
#7
𓂃Yizhan OneShot's⋱by Veronika
وانشات‌های ییـجان ⨳ ژانـر هر وانشات متفاوته ⨳ کانال: 𝗎𝗄︎𝗂𝗒𝗈𝗌𝗍𝗈𝗋𝗒 ⨳ تایپ: 𝖻︎𝗃︎𝗒𝗑︎ ⨳ همه‌ی وانشات‌ها تمام شده قرار می‌گیرن
prisoner of Love | زندانــی‌عشـق by Supernatural313
#8
prisoner of Love | زندانــی‌عشـقby S_M_H
📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 دلا! سخت است اگر مانند یک فرمانده‌ی عاشق امیر یک سپاه اما، اسیر یک نفر باشی... #S_M_H چندشات‌همراه‌‌من‌بنوش🔫🖤 آنگست‌،برومنس‌اما‌با‌پایانی‌خوش...
كان حبك من أروع أشكال التدمير الذاتي  by Mayssa_Ackerman
#9
كان حبك من أروع أشكال التدمير الذا...by Mayssa Messaoudi
ريفاميكا حادثة لم تكن مخططة ابدا لتجعل من ذلك القاتل ذو القلب البارد و دون رحمة ان يحس بمشاعر تشبث و حب نحو فتاة انقذها عن طريق الخطا لـيـفـاي اكرمـان🖤⛓️ مـيـكـاسـا اك...
𓂃My Beautiful Imagination⋱ by Veronikanoir
#10
𓂃My Beautiful Imagination⋱by Veronika
خیـالِ شیـرین مـن ⨳ کـاپل: ییـجان ⨳ ژانـر: تاریخی، ماورایی، رومنس، اسمات ⨳ تایپ: 𝖼︎𝗈𝗅︎𝗅︎𝖾𝖼︎𝗍𝗂𝗈𝗇︎/𝖻︎𝗃︎𝗒𝗑︎ ⨳ کانال: 𝗎𝗄︎𝗂𝗒𝗈𝗌𝗍𝗈𝗋𝗒 ⨳فایل معرفی شخصیت‌ه...
نقاب by tttttoska
#11
نقابby toska tiiiiiiiii
ژوچنگ گفت:بس کن شوخی خنده رو،یکمی جدی باش! تا کی میخوای تنها زندگیت رو بگذرونی؟! ۲۴ سالت شده،فکر نکن نمیدونم به خواهر دوستم چی گفتی؟!!! ژان خنده روی لبانش را جمع کردو به...
آغوش by Rozalin91
#12
آغوشby rozalin.sab
وان شات مربوط به ادامه مراسم بالاس امیدوارم دوستش داشته باشین
𝙙𝙧𝙖𝙬𝙞𝙣𝙜 𝙗𝙤𝙖𝙧𝙙:𝑎𝑡𝑡𝑎𝑐𝑘 𝑜𝑛 𝑡𝑖𝑡𝑎𝑛. ♡︎ by a_rayam6
#13
𝙙𝙧𝙖𝙬𝙞𝙣𝙜 𝙗𝙤𝙖𝙧𝙙:𝑎𝑡𝑡𝑎...by Exo_L_D.o
ℎ𝑒 𝑤𝑎𝑠 𝑗𝑢𝑠𝑡 𝑎 𝑘𝑖𝑑 𝑤ℎ𝑜 𝑙𝑜𝑣𝑒𝑑 𝑡𝑜 𝑑𝑟𝑎𝑤 كان يقف في منتصف الطريق في المطر ممسكاً مظلته الصغيره بينما يتكلم معه رجل مخيف ويخبره بلطف هل له ان يشاركه...
دیوانگی by Rozalin91
#14
دیوانگیby rozalin.sab
بعد از اون بود که چیزی رو به خاطر نمی آورد تنها وقتی به خودش اومده بود ک دورو برش پر از خرد شیشه شده بود نمیدونست چه اتفاقی افتاده و کی اون گلدون آبی وسط میز جلو مبل فر...
𝑆ℎ𝑜𝑟𝑡 𝑆𝑡𝑜𝑟𝑦 by wangyibooxiao
#15
𝑆ℎ𝑜𝑟𝑡 𝑆𝑡𝑜𝑟𝑦by Sun Flower💫🌻
داستان‌های کوچولو از ییجانم❤️💚💛💙
loyal | AOT by _9Sarah
#16
loyal | AOTby Sarah Snow
عائلة الاكرمان، محاربون شجعان بقدرات تتعدى البشر الطبيعيين... محاربون كرسوا أنفسهم منذ الولادة لحماية العائلة المالكة. ماذا يحصل حين يرتبط أحد افرادها بالشخص الخطأ؟ &quo...
رحلة استعادة الذاكره by BAYAN_Gojo
#17
رحلة استعادة الذاكرهby بـيـان |•| BAYAN
مؤلم مؤلم مؤلم رأسي سينفجر ماذا حدث يالهي ملابسي مليئه بالدماء اين انا
خرگوشک بوگا by sorensoso
#18
خرگوشک بوگاby soren
تیکه ای از داستان: اروم در دستشویی رو باز کردم و سرکی به بیرون کشیدم با ندیدن ییبو پریدم بیرون و درو بستم همینکه درو بستم نگاهی به سمت راستم کردم که ییبو دست به سینه با...
Wina kisha batwanaka  by zinaazadd
#19
Wina kisha batwanaka by Exo-l-kai oppa
واز لە ھیواکانت مەھێنە جان کوک من یارمەتیت ئەدەم وە ھەموو کات لەگەڵت ئەبم مەھێڵە نەخۆشیەکەت بەسەرت زاڵ بێ ھیوات لەدەست مەدە
كلورِيس. by Oleander_-
#20
كلورِيس.by أُولِيـندر | oleander
أغلقتُ الكتابَ الذّي فهمتُ لهجته القديمة بالكاد، وطالعتُ الأطلال حولي، أحاول تقديس اللّحظة. تجرّعتُ مزيجًا غريبًا من الفخر والمرارة، أحببتُ سخرية القدر هذه. فهو قد صار م...