سم Stories

Refine by tag:
سم
سم

12 Stories

  • She wasn't the prey by YousraWrites
    YousraWrites
    • WpView
      Reads 586
    • WpPart
      Parts 8
    في البداية... ظنّ البشر أنهم مجرد وحوش. لكن الحقيقة؟ كانت اسوء... لقد كانو مصاصي دماء. حين خرجوا من الظلال، تقاطر الدم في الشوارع، وتحوّل العالم إلى مذبحة مفتوحة. كانوا جائعين، لا يرحمون، لا يشبعون... لكنني لم أكن مثلهم، ولا مثل من سقطوا ضحاياهم. انا... كنت لعنتهم. She wasn't the prey - لم تكن هي الفريسه جميع الأحداث والأشخاص خياليين لا اسمح الاقتباس او بالنشر في مكان آخر.
  • •Venom•||•سُم• by iam_rossenbb
    iam_rossenbb
    • WpView
      Reads 810
    • WpPart
      Parts 2
    :سأتجرع السُم من نفس كأسكِ لعل مَرارتهُ تتبدل لِحلاوه. عِندَما يَصِل الحُب لِمرتَبه أعْلى مِن مراتِبه الأربع عَشر.. وانشوت قصير يتألف من مُقدمه صغيره وفصل واحد فقط. بطوله: -جيون جونغكوك. -مين صوفيا. بدأت في:٢٢/أيلول/٢٠٢١ أنتهت في:نفس اليوم لا تُصدِق كُل ما يُكتب وكُل ما يُقال™~
  • سِم الصداقة!!. by wej_11
    wej_11
    • WpView
      Reads 754
    • WpPart
      Parts 6
  • Sweet Venom.. by rouz2992
    rouz2992
    • WpView
      Reads 551
    • WpPart
      Parts 1
    قد يُعطيكَ الحُب يومًا كُل شيءٍ وَ فِي اليَوم التالي ياخُذ مِنكَ كُل ما أعطى وَ يتركُكَ جرِيحًا تنزُف مِن اثارهِ وَ لَكِن هذا الحُب لاَ استطيعُ أن اصِفهِ الا بِسُمٍ حُلو ...... يُقال أن الحُبَ بين العَاشقِين خالِدٌ ...لاَ يُكسر وَ لَكِن لِمَ اراهُ يتلاشى امامِي رِويدًا رِوايدًا " لِجرحكِ لِي وَ ظُلمكِ لِحُبي ..سَتندمين ..سَتندمِين طِيلة حَياتكِ وَ لن تستطيع أن تنسينِي أبدًا " كيم نامجون ڤيرا published: 29/12/2022
  • لقد أحببت  by SirineBFZ
    SirineBFZ
    • WpView
      Reads 1,107
    • WpPart
      Parts 6
    هو ، هو أمير منبوذ وقع في حب إبنة الدوق منذ الطفولة ليجتمع قدره بها بعد سنين . هي ، هي من فقدت حب حياتها و أقسمت على الإنتقام له متعهدة على عدم الوقوع في الحب مرة أخرى . يا ترى كيف سيجمع القدر بينهما ؟
  • الرساله الاخيره by Hager_as
    Hager_as
    • WpView
      Reads 35
    • WpPart
      Parts 1
    حتي اولئك الذين قرروا انهاء مسرحية حياتهم السخيفه، لم يكونوا سوا اشخاص انقياء القلب، لم يتحملوا قسوة هذا العالم.
  • تنها‌خواسته‌ی‌|سمـی💜 Sammy's|only wish by Supernatural313
    Supernatural313
    • WpView
      Reads 147
    • WpPart
      Parts 1
    📌وضعیت: پایان یافته.🖤📚 ⏳آغاز: ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۹ ⌛پایان: ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۹. ⏰ بازنویسی: ۲۰ مهٔ ۲۰۲۵ در دل شب‌های بی‌صدا، جایی که درد و اشک در سکوت گره خورده‌اند، قصه‌ای آغاز می‌شود از عشق‌های ممنوع، که از دل زخم‌ها و بغض‌ها سر بر می‌آورد. دو روح که جدا از هم نیستند، دو دل که در میان طوفان‌های زندگی، تنها به هم تکیه می‌کنند، در جستجوی نوری در دل تاریکی. این داستانی است از خواستن، از ایستادن مقابل دنیا، و از قلب‌هایی که از باران اشک، سخت‌تر و پرصلابت‌تر شده‌اند. "تنها خواسته‌ی سمی" داستان عشقی است که نه قانون، نه زمان، و نه هیچ مانعی نمی‌تواند خاموشش کند. با ما همراه باشید، در سفری از درد و اشتیاق، و نوری که شاید بتواند تاریک‌ترین شب‌ها را روشن کند. داستانی‌از‌سوپرنچرال💜 راستش‌این‌دومین‌فیکیه‌که‌توی‌زندگیم‌از‌این‌کاپل‌نوشتم💔 به یاد گذشته ووت و کامنت فراموش نشه 💜 وان‌شات
  • البيلادونا لا تؤمن بالملائكة by nbanba509
    nbanba509
    • WpView
      Reads 122
    • WpPart
      Parts 1
    هذه ليست قصة حب. ولا قصة انتقام. إنها قصة زهرة... ناعمة، بنفسجية، قاتلة. اسمي ليليس. وهذه روايتي... رواية فتاة نبتت في الظل، وسقَت الظلم بسُمها.
  • is this life!؟ by Copido_2021
    Copido_2021
    • WpView
      Reads 186
    • WpPart
      Parts 14
    هر چیز حقی...خنده داری...شرایط روزمره ای...کوفتی چیزی بود بگین... منم میگم! آره! من دارای تعادل روانیم!!
  • L💜VE|عشــ💜ــق by Supernatural313
    Supernatural313
    • WpView
      Reads 850
    • WpPart
      Parts 19
    📌وضعیت: پایان یافته🖤📚 ⏳آغاز: ۱ مارس ۲۰۱۷ ⌛پایان: ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۷. ⏰ بازنویسی: ۳ ژوئن ۲۰۲۵ عشق‌هیچگاه‌از‌یاد‌نمیرود💜حتی‌اگر‌زبانت‌بگوید:فراموش‌کردم... به‌یادگذشته... ووت و کامنت فراموش نشه 💜
  • دلتــ💔ـنگی... by Supernatural313
    Supernatural313
    • WpView
      Reads 158
    • WpPart
      Parts 1
    📌وضعیت: پایان یافته.🖤📚 ⏳آغاز: ۱ مارس ۲۰۱۷ ⌛پایان: ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۷. ⏰ بازنویسی: ۵ ژوئن ۲۰۲۵ در دل این روایت پر از غم و عشق، جنسن و جرد دو روح کهنه‌کار‌اند، که سال‌ها از هم دور بودند و دردهای نهان را در دل پنهان کردند. آن‌ها در میان دنیایی که نمی‌پذیرد عشقشان را، با تمام سختی‌ها و ناملایمات، برای هم می‌جنگند و تلاش می‌کنند تا دوباره به هم برسند. این داستان، حکایت دل‌شکستگی‌ها، دلتنگی‌ها و امیدی است که در پس اشک‌ها و سکوت‌ها زنده می‌ماند. داستانی که نشان می‌دهد عشق، حتی در تاریک‌ترین لحظات، می‌تواند مسیر زندگی را روشن کند. وان‌شاتی از کارهای قدیمی من و به یاد گذشته... ووت و کامنت فراموش نشه 💜
  • بدون‌حسرت|No Regrets by Supernatural313
    Supernatural313
    • WpView
      Reads 107
    • WpPart
      Parts 1
    📌وضعیت: پایان یافته.🖤📚 ⏳آغاز: ۱ مارس ۲۰۱۹ ⌛پایان: ۱ مارس ۲۰۱۹. ⏰ بازنویسی: ۲۰ مهٔ ۲۰۲۵ «آن شب، که لب‌هایمان نجاتم داد» معرفی: در دنیایی که واژه‌ها گاهی خنجر می‌شوند و فاصله‌ها زخم، دین و سم در دل تاریکی راهی به‌سوی روشنایی دلشان پیدا کردند. داستانی سرشار از درد، سوءتفاهم، گناه و رهایی. دین، مردی که مرز میان مرگ و زندگی را با چشمان خود دیده، و سَم، قلبی لبریز از پشیمانی و عشق... هر دو، زخمیِ گذشته‌اند، اما در یک شب، یک بوسه، یک نگاه، همه‌چیز تغییر می‌کند. در این روایت عاشقانه و پر از کشمکش، نه بدن‌ها، بلکه روح‌ها به هم می‌رسند؛ تا شاید نجات، نه از طریق نجات‌یافتن، بلکه با پذیرفتن عشق واقعی اتفاق بیفتد. داستانی درباره شوق لمس، ترس از نداشتن، و جرات گفتن «من تو را می‌خواهم»... حتی اگر همه دنیا بگوید نه. ووت و کامنت فراموش نشه 💔