دارم از سرکار برمیگردم ... روز خسته کننده ای بود
تصمیم میگیرم روی یکی از صندلی های پارکه کنار خونه بشینمو ساندویچی که برای خودم اماده کردم و بخورم
هوا سرده و انگشتام یخ زده اما اهمیتی نمیدم ، به تو فکر میکنم ... تو یی که خیلی وقته نیستی
با حس گرمایی که بهم منتقل میشع به خودم میام
اون آغوش تو نیست ؟
نه ... فقط یه خورشید گرمه که توی اوایل زمستون تلاش میکنه تا منو گرم نگه داره اما توانش زیاد نیست ...
ای کاش تو بودی ... ای کاش هوا اینقدر سرد نبود ...#le
_____________________🍭🍭🍭
YOU ARE READING
My creative mind ?
Randomبخون ، شاید خوشت اومد ته تهشم اگه خوشت نیومد و وقت با ارزشت هدر رفت ، چهارتا فحش خواهر و مادر بده و برو کی به کیه ؟