چرا من؟

226 46 25
                                    

برای بار هزارم موهاشو جلوی آینه دستکاری میکرد، ولی بازم راضی نمیشد،

عرض و طول اتاقشو صد بار طی کرده بود و دیگه داشت سرگیجه میگرفت، ولی از کنترل خودش خارج بود.

کف دستاش از استرس عرق کرده بود و پوستی روی لبش باقی نمونده بود.
با صدای در از جاش پرید و نفس عمیقی کشید،

"اروم باش پسر، اتفاقی نمیفته"این جملرو صد بار تا الان با خودش تکرار کرده بود
بالاخره روی صندلیش قرارگرفت،

_بیا تو

تهیونگ وارد اتاق شد و روی صندلی جلوی جین قرار گرفت و با لبخند ملایمی شروع به حرف زدن کرد

_سلام دکتر کیم

یعنی اون پسر واقعا جدی بود؟انگار نه انگار هفته پیش چه غلطی کرده بود!
نه بیماری دوقطبی داشت، نه چند شخصیتی، و صد البته همچین حرکتی از آدم عادی بعید بود

جین سرفه مصلحتی ای کرد و با صدای کنترل شده ای جوابشو داد

_سلام

پسر رو به روش پاهاشو روی هم انداخت
_حال فیلتون چطوره؟

جین از همین الان کلافه شده بود

_از روتین روزانت برام بگو

جین تصمیم گرفته بود در مورد اون اتفاقات صحبت نکنن، به این امید که دیگه اتفاق نمیفته.

تهیونگ بعد از یکمی مکث کردن شروع کرد
_صبح بیدار میشم، کار میکنم، میرم خونه، غذا میخورم و میخوابم.

_کجا کار میکنی؟

لبخندی صورت تهیونگ رو پوشوند

_توی یه کافه باریستا هستم

جین اروم سرشو تکون داد، بر خلاف سری پیش از جواب دادن به سوالا طفره نمی‌رفت

_کارتو دوست داری؟

_نمیشه گفت شغل مورد علاقمه، ولی شکایتی هم ندارم.

جین نفس عمیقی کشید
_کار مورد علاقت چی بود؟

تهیونگ بعد از چند ثانیه فکر کردن جواب داد
_نوازندگی

_که اینطور،سازی هم بلدی بزنی؟

_متاسفانه نه .... اما اگه میتونستم دوست داشتم ویلون یاد بگیرم

جین انگشتر توی دستشو جا به جا کرد
_هنوز هم دیر نشده

تهیونگ توی چشمای جین خیره شد
_الان دیگه نمیشه....
_چرا که نه؟

_شما چی، شغلتونو دوست دارین؟

جین بین پیشونیشو با انگشت های گرفت ، دوباره داشت از سوالا طفره می‌رفت و بحث و عوض میکرد ، ولی تصمیم گرفت با همون متود همیشگی پیش بره

_بله دوست دارم، خیلی زیاد

بینشون سکوت برقرار شد، و جین تصمیم گرفت اون رو بشکنه

the fault in our starsWhere stories live. Discover now