One

231 27 60
                                    

⚠️توجه توجه این پارت شامل تریسام مبین و ییژان است با گلنار وارد شوید با تشکر⚠️

به مبینی که با نیشخند ابرو بالا انداخته بود نگاهی کردم و وقتی دیدم پررو تر از این حرفاست در اتاق رو بستم و به سمت ییبو هجوم بردم تا ببوسمش برام مهم نبود که مبین هنوز تو خونه است الان مهم عشق بازی با معشوقم بود خیلی سعی میکردم رو بوسیدنش تمرکز کنم حتی از ییبو یه اسپنک بخاطر حواس پرتیم گرفتم
اما ذهنم پیش مبینی که صدای در نشون از رفتنش میداد موند.
دست از بوسیدن ییبو کشیدم و به صورت سرخ ملتهب از شهوتش نگاه کردم،احساس عذاب وجدان داشتم که ییبو از حس شهوت عشقمون تحریک شده بود اما من به مردی فکر می کردم که فقط همکارم بود.
دوباره خواستم عشقبازیم رو با ییبو شروع کنم که دستش رو روی سینم گذاشت و متوقفم کرد؛ فکر کردم از دستم ناراحت شده ولی با سوالش ابروهام از تعجب بالا پرید:

_همکارت بنظر نمیومد از این موضوع که دوتا مرد با همن دچار انزجار شده باشه

سریع جوابی به سوالی که هنوز نپرسیده بود دادم:

_خب اون نسبت به این موضوع حساس نیست حتی خودش ناول بی وقفه رو خونده

نیشخندی به حرفم زد و گفت:

_اما اون شبیه شیپرایی که باهاشون سر و کله می زنیم هم نیست انگار از این موضوع تعجب نکرده یا کنجکاو نیست... شاید تا حدودی به این موضوع عادت داره یا خودش هم گرایشش گی هستش.

هر جمله ای که می شنیدم من رو بیشتر متعجب می کرد از ییبو بعید بود که به اینجور چیز ها اهمیت بده.
حالت چهرم رو منتظر نگه داشتم تا بیشتر ادامه بده:

_فکر کنم به امتحانش میارزه... خودت هم می دونی هر دومون نیاز به یه نفر سوم تو رابطه مون داریم این بخاطر تمایلاتمونه و نظرت چیه اگه اون رو هم وارد رابطه ی عاشقانه مون کنیم.. هوم؟

با دیدن اخمای درهم و چهره متفکرم کوتاه صدام کرد تا جوابی بهش بدم، به بدنی که همین الانم تحریک بود اما من نمی تونستم ارضاش کنم نگاه کردم و تصمیمم رو گرفتم:

_باشه ولی محتاط باش نمی خوام روابطم با همکارم پیچیده بشه، نیاز دارم تا آخر این پروژه بدون شایعه کار کنم.

خیلی سریع بهم اطمینان داد:

_نگران نباش حواسم هست، فعلا زنگ بزن بگو برگرده

بعد از تماسی که گرفتم همه چی به روال قبل برگشت، مبین با ییبو آشنا شد و روابطشون با شیطنت هایی که مبین میکرد صمیمی تر شد.
در حال شستن ظرف ها بودم که  با صدای گیتار دست از کار کشیدم و به چهره ی مبین نگاه کردم.
وقتی تو دنیای موسیقی غرق میشد هاله ی جذابیتش حتی بیشتر تو چشم می اومد به ییبو و جوری که گوشی رو تو دستش گرفته بود نگاه کردم، مطمئن بودم داره لایو می گیره ولی از اونجایی که عاشق کار های یواشکی بود به روش نیاوردم که فهمیدم و فقط رفتم تا به جمعشون بپیوندم.
سرم رو روی زانوی مبین گذاشتم و نگاه معنا داری به چهره ییبو از پشت گوشی کردم چهره اش کاملا از همکاری من برای اغفال مبین راضی بود.
دست مبین رو سرم نشست و موهام رو مدل خرگوشی کرد، برام عجیب بود؛ نمی دونستم چرا از لمسش خوشم میاد.
مبین با صحبت هاش من و ییبو رو کمی خندوند و حتی برای بالا بردن تعداد دنبال کننده های لایو ییبو صحنه ای از فیلم رو اجرا کرد.
وقتی تو گردنم نفس میکشید، مور مورم میشد و حس قلقلکی پایین شکمم بوجود میومد اگه عقل و هوشم سرجاش نبود حتما گردنم رو تکون میدادم تا لب هاش رو داخل گودی گردنم حس کنم.
برای فرار کردن از اون جو دوباره از ترفندی که صبح سر فیلمبرداری همین سکانس زدم، استفاده کردم.
قهقهه زدم تا مبین متوجه مسخ شدگیم نشه.
بلاخره می خواستیم بخوابیم، از اینکه بخاطر خجالتمون نتونستیم در خواست یه رابطه سه نفره به مبین بدیم ناراحت و سر افکنده شدیم.
با اصرار های مبین کنار هم دراز کشیدیم، خوابیدن کنار هم در حالیکه از فکر داشتن یه شب پرشور تحریک شدی، زجر آور بود.
مبین تو تخت هم دست از شوخی برنداشت اما یکی از حرف هاش شروع خوبی برای رابطه ما بود:

one shot of paper cutWhere stories live. Discover now