Kim Family

282 86 59
                                    

_آپا لطفا به ددی بگو همین الان منو بزاره پایین!

جونگین با دلخوری به دختر توی بغلش که با بی رحمی تمام میخواست ازش جدا بشه خیره شد.

نمیدونست چه گناهی کرده که دخترش انقدر مقابلش سنگ دله! -البته که میدونست، فقط کمی درکش نمیکرد- با چشمایی که بیشتر از حد معمول دلخوری توشون دیده میشد اول به قل دیگه دخترش و بعد به کیونگسو خیره شد.
کیونگ با لبخند ضایع ای ازش خواست تا دخترشون رو پایین بزاره.

جونگین بی حال کیونگین رو پایین گذاشت و بغ کرده روی مبل نشست. نزدیک نشدن به بیبی سوی کیوتش تمام انرژیش رو میگرفت!

میدونست یک ساعت ساکت بودنش کار خودش رو میکنه و دل دخترش به رحم میاد البته اگه خوش شانس میبود و کیونگسو و پسرش - جونگسو - میتونستن کیونگینش رو خام کنن!

برای بهتر پیش رفتن نقشش آه جانسوزی کشید و با خباثته پنهانی به لرزیدن مردمک های دخترش خیره شد.

آخه تقصیر جونگین چی بود که دختر چهار سالش نصف شب هوس کنار آپاش خوابیدن کرده بود و سکس آپا و ددی مهربونش رو دیده بود؟

کلافه دستی به صورتش کشید و به کیونگسویی که توسط کیونگین ازش دور میشد و به سمت آشپز خونه می‌رفت خیره شد.

درسته! جونگین دو روز بود که حتی نمیتونست به کیونگسو نزدیک بشه!
کیونگین تمام مدت به کیونگسو چسبیده بود چون فکر میکرد اون شب زیر اون ملحفه ها ددیش آپاش رو کتک میزده!
محض رضای خدا! کسی که در حالت عادی کتک میخورد جونگین بود نه کیونگسو! دخترکش زیادی باهاش نامهربون بود.
بعد از کمی فکر کردن با مقداری خباثت به پسرش که هنوز هم جای قبلی ایستاده بود خیره شد و دستش رو به سمتش دراز کرد:
_جونگسویااا

جونگسو کوچولو با دیدن ناله های بلند ددیش خندید و پاهای تپلش رو سمتش کشید؛ همین که به ددیش نزدیک شد دست های دراز جونگین دورش حلقه شد و پسر کوچولوی بیچاره بین هیکل گنده پدرش گم شد.

جونگین توی گوش پسرش بلند اعتراض کرد:
_نونات خیلی بدجنسه جونگسویااا...به ددی کمک کن آپا رو بغل کنه وگرنه تا چند دقیقه دیگه میمیرررره!

پسر کوچولوی بیچاره وحشت زده دست های کوچولو و نرمش رو دور صورت طلایی رنگ پدرش حلقه کرد:
_آنددده! ددی نباید بمیره...آنددده!

جونگین دیوصانه به چشمای مظلوم شده و خیس از اشک پسرش زل زد و درخواست کرد:
_پس به ددی کمک میکنی با آپا سو تنها بشه؟ چبل جونگسویا.

جونگسو که فکر میکرد قراره ددیش رو پیشکش خدا کنه فورا قبول کرد و با دست و پا زدن از جونگین خواست روی زمین بزارتش تا هرچه زودتر آپاش رو بیاره تا ددی مهربونش رو نجات بده!

به محض دور شدن از آغوش گنده ددیش با صدای بلندی قل غیرهمسانش رو صدا زد:
_نونااااا.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 13, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Kim Family Where stories live. Discover now