💦DADDY💦(part 1)

2.4K 271 33
                                    

طبق معمول روی مبل لم داده بود و توی یوتویوب میچرخید...توی چنلش نظر سنجی گذاشته بود تا ببینه ویدئو جدیدشون و با چه موضوعی بگیره...و خب نتیجه این شد...
آشپزی..........۱۰٪
شوخی.........۵۰٪
چالش نخندیدن........۳۰٪
گیم.........۱۰٪
دنبال یه چالش شوخی جدید میگشت که بتونه طبق معمول هر بلایی سر سان بیچاره بیاره و با کمال تعجب بازدیداش هروز بالاتر بره...فن هاشون براشون یه اسم گذاشته بودن که هردوشون حسابی ازش راضی بودن!
                     ☂️ووسان☔  
این حقیقت بود که ووسان جزو محبوب ترین کاپلا توی یوتویوب بودن...اسم فن هاشونم رین یا همون پی گذاشته بودن به معنی بارون...چون اسم خودشون هم خیلی اتفاقی به معنی چتر بود...و چه اتفاقی قشنگ تر از این...انگار اونا از زمان تولدشون برای هم بودن و قرار بوده همو کامل کنن...اونقدر کامل که حتی اسماشون در کنار هم به یه معنی زیبا و معنادار میرسه...
وویونگ ناامید بلند شد و سمت اشپزخونه رفت تا ببینه غذای خوشمزش در چه حاله..‌.فکر نکنید اون یه سره در حال شستن و غذا درست کردن و تمیز کردن خونه بود نه...اون فقط عاشق اشپزی...و سان بود...
طبق عادت دستشو لای موهای یاسیش برد و به سمت بالا هلشون داد...
کم کم داشت از پیشنهاد شوخی منصرف میشد که نوتیف کاپل مورد علاقش بالای صفحه ظاهر شد...
+حداقل سرگرم میشم...
برای خودش یه بسته چیپس از اشپزخونه برداشت و روی مبل پرید...مبل بیچاره که به این کار وویونگ عادت کرده بود صدای ناله مانندی دراورد و سریع ساکت شد...وویونگ بسته چیپس و باز کرد و با دست دیگش توی چنل رفت...خواست ویدیو رو باز کنه اما با خوندن کپشن چشماش برق زد...برقی که مخلوط شادی و شیطنت بود...
کپشن👇🏻
دوست پسر خودرا به مدت ۲۴ ساعت ددی صدا کنید😝🤫💦
+خودشههههه...
اونقدر خوشحال بود که دیگه نمیخواست ویدئو رو ببینه...یه مشت از چیپس سرکه ایش توی دهنش چپوند و سریع توی اتاق رفت...
لباسشو با یه پیراهن مشکی گشاد عوض کرد...پسراهن تا بالای زانوهاش بود و برای بهتر عملی شدن نقشش بهتر بود که فقط یه باکسر مشکی بپوشه...توی آینه به خودش نگاه کرد...
+خب...یکم سایه و مداد هاشور ابرو...و...اوه...برق لب البالویی چطوره؟...
بلافاصله مشغول شد ...هر ازگاهی با استرس به ساعت نگاه میکرد تا ببینه چقد تا اومدن سان مونده...باید قبلش یه ویدیو کوتاه برای سلام و معرفی ویدئوش میگرفت...
کارش که تموم شد به خودش توی اینه نگاهی کرد...
+وااا‌و...بعید میدونم بتونی جلوی خودتو بگیری چوی سان...(لبخند شیطانی)
سریع تو اشپزخونه رفت و زیر گاز و خاموش کرد...بدو بدو به اتاقشون برگشت و سه پایه دوربین و روبه روی تختش تنظیم کرد...
دوربین رو روش محکم کرد و بعد از اینکه به موهاش دستی کشید روشنش کرد...
+انیوهاسیوووو!...خب بچه ها...همونطور که بهتون قول داده بودم با یه ویدئو ی چالش شوخی برگشتم...چالش امروز اینه...
دوست پسر خود را به مدت ۲۴ ساعت ددی صدا کنید...
عاممم...سان هنوز سر کاره...(نگاه به ساعت)الان ساعت ۸ احتمالا تا نیم ساعت دیگه برسه...من دوربین و میذارم توی خونه و اتاقم و تموم سعیمو میکنم از همه ی ۲۴ ساعت ویدئو بگیرم...البته که اگر اتفاق جالبی افتاد چون مسلما نمیتونم ۲۴ ساعت ویدئو بذارم(خنده)...
خب من فکر کردم برای اینکه بیشتر اذیتش کنم بهتره اینارو بپوشم و یکم میکاپ کنم...
بعد بلند شد و دوربین و سمت چپ برگردوند و خودش جلوش ایستاد...
+خب...باید بگم این تضاد سیاهی پیراهن و سفیدی رونام برای خودمم جذابه(خنده)
اوه راستی...

🔴⚪Woosan Youtuber🔴⚪Where stories live. Discover now