Jeffrey Dahmer

312 81 75
                                    

اولین قاتلی که قراره در موردش صحبت کنم، جفری دامر. کسی که عکسش، کاور این بوکه.
جفری دامر تو یه خانواده متوسط از لخاظ مالی به دنیا اومد.
پدرش پزشک و مادرش خانه دار بود.
مادرش افسردگی شدید داشت و خیلی اوقات با قرص اعصاب می خوابید و در کل روز ممکن بود فقط 4 ساعت بیدار باشه.
به همین خاطر جفری محبت مادری چندانی ندید. پدرش هم که بیشتر اوقات روز رو به کارش می رسید و میشه گفت جفری یه جورایی تنها بود.
جفری دامر خیلی به کالبد شکافی حیوانات علاقه داشت. نه اینکه حیوانات رو بکشه. بلکه دنبال اجسادشون می گشت و اون ها رو تکه تکه می کرد تا درون بدنشون رو ببینه. پدرش هم فکر می کرد جفری به پزشکی خیلی علاقه داره و به همین خاطر باهاش کاری نداشت.
یک بار سر میز شام، جفری از پدرش پرسید که اگه استخوان های خرگوش رو داخل مایع سفید کمنده بندازه، چه اتفاقی می افته. و پدرش هم با علاقه به اون توضیح داد و بعد روش جداسازی گوشت از استخوان، با یک محلول شیمیایی رو بهش یاد داد. که البته جفری از این روش برای قتل هاش هم استفاده کرد.
یک روز که جفری از طرف مدرسه به اردو رفته بود، توی موزه پزشکی، اعضای داخلی بدن انسان رو می بینه. جفری مدت ها بود که جانواران رو کالبد شکافی می کرد و طولی نکشید که از خودش پرسید، داخل بدن انسان چطوره؟
بعد ها که بزرگ تر شد و برای خودش خونه گرفت، هر شب رو با یه نفر می گذروند. اما دیگه حس کرد از این کار خسته شده. اون یکی رو می خواست که همیشه باهاش باشه. نه فقط یه مدت کوتاه. و همین شد انگیزه قتل های اون. اون افراد رو می کشت تا برای همیشه پیشش بمونن. بعد هم که اجساد بو می گرفتن و فاسد می شدن، اون ها رو تو محلول مخصوصش حل می کرد و استخوان هاشونم یه جایی گم و کور می کرد. حتی 2 تا از جمجمه های مقتولینش رو داخل ویترین خونه اش گذاشت.
یک بار یه ایده به ذهنش رسید. اون می خواست زامبی هایی درست که تحت فرمانش باشن. کشتن انسان ها وقت گیر بود و گم و گور کردن اجسادشون وقت گیر تر. در ضمن، فقط می تونست اون ها رو برای مدت کوتاهی در اختیار داشته باشه. اما اگه می تونست افرادی تحت امر خودش داشته باشه، دردسرش کمتر می شد.
پس یک بار یکی از قربانیانش رو بی هوش کرد. بعد سرش رو با دریل سوراخ کرد و داخلش آب جوش ریخت تا اون تحت امر خودش بگیره. نقشش عملی شد. شخص هر کاری که اون می خواست رو انجام می داد. ولی خب، بعد از 3 ، 4 ساعت مرد. دفعه بعد جفری همین کار رو به جای آب جوش با اسید انجام داد. این بار قربانی بیشتر زنده موند. 12 ساعت.
یک بار یکی از قربانیانش، از دستش فرار کرد و اون رو به پلیس لو داد. این پایان کار دامر به عنوان یک قاتل سریالی بود. اون تا اون زمان نزدیک به 17 نفر رو کشت. چرا میگم نزدیک به 17 نفر؟ چون جنازه 15 نفر پیدا شد، ولی شواهد و اعترافات خود دامر نشون می دادن که 17 نفر به قتل رسیدن.
دادگاه، دامر رو به حبس ابد بدون امکان آزادی به قید وثیقه، محکوم کرد.
اون توی زندان، در حال نظافت توالت ها بود که به دست چند زندانی دیگه تا سر حد مرگ کتک خورد. چند روز بعد هم به علت خون ریزی داخلی مرد.
اون مبتلا به انحراف نکروفیلیا یا مرده خواهی بود. اون تمام جزئیات قتل هاش رو مو به مو به یاد داشت. و این یعنی ضریب هوشی بالایی داشته. هیچ وقت در مورد قتل هاش با افتخار صحبت نکرد. البته ابراز پشیمونی هم نکرد. اون خودش رو مقصر می دونست. ولی معتقد بود تقصیر خودش نبوده و یه چیزی درونش، اون رو به این کار مجبور می کرده. روش دردناک و وحشیانه قتل هاش، نشون می داد که اون کوچک ترین اهمیتی به مقتولینش نمی ده و به اون ها به چشم ابزار و اشیاء نگاه می کنه.


این هم اولین چپترمون در مورد جفری دامر. خوشحال می شم نظرات و پیشنهاداتتون رو با من در میون بزارید. ووت هم بدید که دیگه چه بهتر.

SERIAL KILLERSWhere stories live. Discover now