First kiss

1.5K 174 157
                                    

برای شروع چندتا نکته رو بهتون بگم
_اگر تعصبات مسخره و عمیق روی قضیه تاپ و باتم دارین اصلا این شاتو نخونین چون ممکنه خوشتون نیاد(یونجون تاپه)
_بخش آخر و حرف نویسنده رو حتما بخونین
_امیدوارم لذت ببری
__________________

_چوی یونجون!!
این دفعه سی و دومی بود که امروز اسم هیونگ گروهشون رو از زبون مربی دنسشون میشنیدن

_اصلا معلوم هست چی کار میکنی؟ فکر کردی چون بهت گفتن پرفکت ترین دنس گروهو داری دیگه لازم نیست تمرین کنی؟ خب بزار من واقعیتو بهت بگم تو افتضاحی افتضاح!

همه ی اعضا توی سکوت ایستاده بودن و ری اکشنی نشون نمیدادن یونجون سرش رو پایین انداخته بود و به زمین خیره بود

آقای کیم بعد از چند دقیقه غر زدن از سالن بیرون رفت و طوری که همشون بشنون داد زد
_دفعه دیگه این وضعیت ادامه داشته باشه خودم کاری میکنم موقعیت دنست توی گروه رو تغییر بدن
بعد از این که در سالن بسته شد همه پسرا خشکشون زده بود

نمیدونستن توی این لحظه کار درست چیه و قبل از این که بتونن حرکتی بکنن یونجون بود که سالن تمرینشون رو ترک کرد

سوبین تمام مدت توی این هفته حالات یون رو زیر نظر داشت میدونست فشار زیادی رو تحمل میکنه و نمیتونه تمرکز کنه و مطمئن بود همه اینا بخاطر کامبک سنگینیه که قراره یک ماه دیگه داشته باشن
به سه پسر دیگه نگاه کرد و زیر لب گفت : من میرم دنبالش شما همینجا بمونین

و بعد بدون این که کنترلی روی پاهاش داشته باشه شروع به دویدن کرد
ساختمون جدید کمپانی به قدر کافی بزرگ بود که یونجون رو گم بکنه

چیزی که طرف دیگه خیابون نظرش رو جلب کرد هودی کاپلی بود که یونجون واسه خودش و سوبین خریده بود

روی کاناپه مورد علاقش نشست و پاهاشو توی قفسه سینش جمع کرد و دستاشو دورش حلقه کرد
تقریبا بیست دقیقه از نشستنش توی اون حالت و فکر کردن میگذشت که در استودیوش بدون هیچ خبر قبلی باز شد

حالت صورتش خستگی رو بیشتر از همیشه نشون میداد زیر چشماش گود شده بود و بخاطر رژیم جدیدش نمیتونست زیاد غذا بخوره
سوبین دستشو دور بازوی یون حلقه کرد و سرشو روی شونش گذاشت و یون هم متقابلا سرش رو روی سر سو گذاشت

این پوزیشن بغل واسشون طبیعی بود البته فقط تا وقتی که یونجون شروعش میکرد، معمولا سوبین پیش قدم نمیشد
_هی سو اتفاقی افتاده؟

+نه فقط حس کردم خیلی خسته ای یکم بخواب

یون لبخند محوی زد و دوباره چشماشو بست
اما اون بغل برای سوبین حس همیشگی رو نداشت تنها چیزی که حواسش رو متمرکز کرده بود بوی تند سیگاری بود که لباسای یون رو احاطه کرده بود
باید درست راجبش فکر میکرد

First kissDonde viven las historias. Descúbrelo ahora