The Gambler

798 115 12
                                    

مرد مقداری از لوتوس قرمز داخل لیوانش رو نوشید.
«وقتی تو برنده میشی اهمیتی نمیدم که سر چی شرط ببندین.»
لیوان رو روی میز گذاشت و درحالی که روی پای مرد مقابلش مینشست، دست هاش رو دور گردنش حلقه کرد.

«من به تو اعتماد دارم، کوک.»
مرد کوچک تر لبش رو گزید.
«میدونم عشقم.»

«خب...»
جیمین خودش رو روی پای اون جا به جا کرد و ادامه داد :
«مشکل چیه؟»
جونگکوک نفس عمیقی کشید و اعتراف کرد :

«تو بارداری.»
نفسش رو با آه بیرون داد و مرد دیگه مقابل صورتش لبخندی زد.
«اینکه مشکلی نیست. تو به خاطر هردوی ما قمار میکنی!»

«من حتی با اینکه روی تو شرط ببندیم مخالفم، حالا هم که فهمیدم تو بارداری، اصلا نمیتونم.»
دستش رو به روی شکم مرد کشید و با عجز زمزمه کرد :
«من فقط نمیخوام اتفاقی برای تو و بچمون بیوفته.»

جیمین صورت جونگکوک رو بین دست هاش گرفت و بهش خیره شد.
«هی عزیزم، تو مثل همیشه برنده میشی و دیگه هم این حرف رو نزن. هیچ اتفاقی برای ما نمیفته.»

«جیمین اون فرق میکنه؛ اون سالواتوره.»
«توام جئون جونگکوک، بزرگ ترین رییس مافیای کره ی جنوبی هستی.»
مرد کوچک تر انگشت هاش رو به روی پیشونیش کشید و سرش رو به معنای تایید از حرف همسرش تکون داد.
«باشه، پیشنهادش رو قبول میکنم و روی تو و بچمون قمار میکنم.»

***

در حالی که دستش روی کمر جیمین حرکت میکرد، کمی خم شد و تو گوشش زمزمه کرد :
«برای همه چیز متاسفم، عشقم.»
مرد چشم هاش رو در حدقه چرخوند.
«تو به هیچ وجه نمیبازی، کوک؛ میدونی مگه نه؟»
«میدونم.»

جونگکوک کمی مضطرب و عصبانی بود. از اینکه روی همسر و فرزندش قمار کرده احساس خوبی نداشت، ولی فقط خودش و جیمین میدونستن که قراره چه اتفاقی بیفته. میتونست سالواتور رو در حالی که یکی از دست هاش روی کمر زنی که کنارش ایستاده بود قرار داشت و تو دست دیگه اش گیلاسی بود که جونگکوک حدس میزد محتوی داخلش شامپاینه ببینه.

جیمین رو به جلو هدایت کرد و مرد ایتالیایی با دیدن الهه ی زیبایی لاغر اندام تو کت و شلوار قرمز که دکمه های کتش باز بود، نگاه خیره اش رو نگاه داشت.
«چاو (سلام).»
جیمین چشم هاش رو در حدقه چرخوند و منتظر واکنشی از طرف جونگکوک موند.
«از نزدیک حتی...»

سالواتور از روی صندلیش بلند شد و با یه چرخش کنار اون زوج قرار گرفت و در حالی که موهای فر خورده و حالت دارش رو دور ناخن های بلندش که با لاک مشکی تزیین شده بود میپیچید، گفت :
«تند نرو، جئون! من که هنوز دلبر رو ازت نگرفتم.»

Menase | KookminWhere stories live. Discover now