با کرختی خود را از تخت جدا کرد ولی خب عادت کرده بود..!
به این زندگی سخت و طاقت فرسا عادت کرده بود!
به اینکه زندگیش مثل یه ربات برنامه ریزی شده باشه
آره به این اجبار عادت کرده بود
اجباری که رویای دوران کودکی و نوجوانیش بود!
درسته زندگیش سخت بود ولی این آرزویش بود
اینکه هروز صبح بعد از بیدار شدن جلوی هزاران دوربین زندگی فیکی بکند رویایش بود
نفس عمیقی کشید
در بالکن اتاقش را باز کرد که نسیم صبحگاهی شروع به رقصیدن لابه لای موهای پریشانش کرد..!
لب هایش به شکل حلال زیبایی درآمدند و چشم هایش با لذت مشغول کنگاش و جست و جوی مردمی بود که در خیابان ها از این سمت به آن سمت و از آن سمت به این سمت در حال حرکت بودند!
بعد از کمی نگاه کردن به شهر پرتکاپو از آن منظره زیبا دل کند و مقابل آینه قرار گرفت
دستی به موهای درهم اش کشید و با ملایمت مشغول شانه کردن موهای به رنگ شبش شد
لباسی مناسب انتخاب کرد و بعد از خوردن کمی صبحانه با سرویس مخصوص اش به محل کارش رفت
وقتی به صحنه رسید با دیدن کارکنان و استف هایکمپانی که در تلاطم بودن لبخند کوچک اما زیبایی زد و به سمت کانکس کارگردان راه کج کرد
با همان لبخند کوچک و ملیح در کانکس را باز کرد اما با بالا آوردن سرش و دیدن شخص مقابلش زبانش قدرت تکلمش را از دست داد و چشمانش میخ کوب فرد روبه رویش شد....!
لی سوک جونگ
مزخرف ترین آدم جهان
نفس حبس شده اش را با شدت بیرون داد و با اخم به آدم اعصاب خورد کن رو به رویش نگاه کرد.
کارگردان یون که تا الان شاهد جنگ بین چشمان بازیگر و تهیه کننده بود ایستاد ،
گلویش را صاف کرد تا آن جو معذب کننده از بین برود
_چرا نمیشینین تا صحبت کنیم
دختر که تا آن لحظه با حرص و خشم به تهیه کننده لی چشم دوخته بود با سرعت و پرخاش به سمت کارگردان یون بازگشت
_شما بگین چرا باید جایی باشم که یکی از مزخرف ترین افراد زندگیم اینجاست
_بهتر نیست درست صحبت کنید خانم کانگ؟به هر حال من تهیه کننده این دراما هستم و شما حق توهین ندارین
اعصبانیت دختر سر به فلک کشید
_جناب لی سوک جونگ شما پرو ترین فرد جهانین
چطور جرئت میکنین بعد از اون جریان اینطوری جلوی من بایستین و بلبل زبونی کنین
با پوزخند رو مخی جواب دختری که از اعصبانیت قرمز شده بود را داد
_اون جریان هیچگونه مشکلی نداشت و من نمیدونم شما از چی عصبی هستین شین هی جان
با گفتن اون جان کشیده و حرص درار دختر دیگر نتوانست ولوم صدایش را کنترل کند
_شما که همسن پدر منی و همسر داری اومدی از من خاستگاری کردی و به اجبار من رو لمس کردی من به عنوان یه همکار و به جای دختر شما برای اون شام فاکی اومده بودم خونتون ولی شما حتی قصد تجاوز به من رو داشتین انتظار دارین اروم باشم؟
تک تک این کلمات رو با اعصبانیت و فریاد گفت و اصلا حواسش نبود که در حضور کارگردان یونی که با چشمانی درشت و لب هایی که از شدت تعجب فاصله گرفته بود و همانند کلمه o شده بود
و اما تهیه کننده لی ای که با اعصبانیت به دختر رو به رویش نگاه میکرد چون فسادش فاش شده بود...!
تهیه کننده لی جلو رفت و دستش رو برای زدن یه سیلی جانانه به دختر به بالا هدایت کرد و تا خواست دستش را روی گونه نرم و لطیف دختر فرو بیارد صدایی متوقفش کرد
_اینجا چه خبره
هر سه نفر به طرف صدایی آشنا اما در عین حال ناآشنا برگشتن
شین هی برای بار دوم تو خلصه ای از شک فرو رفت اما کارگردان و تهیه کننده اوضاع خوبی نداشتن
تهیه کننده مطمئن بود که اون پسر صحبت های دختر عصبی رو شنیده و خب قطع به یقین قرار بود از کمپانی اخراج و یا حتی زندانی بشه
اما کارگردان که هنوز هم به خاطر جریان تجاوز تهیه کننده به بازیگر توی شک بود با دیدن پسر عصبی بیشتر از قبل نگران روند دراما شد..!
جونگ کوک با قدم های محکم و بلند که نشان از عصبی بودنش بود خودش رو به تهیه کننده لی رسوند و از لای دندان های چفت شده اش غرید
_از کی تا حالا تهیه کننده مورد اعتماد کمپانی تبدیل به یه متجاوز شده؟
مرد که با دیدن حالت عصبی جونگ کوک لکنت گرفته بود با بی حواسی گفت
_ک..کی.. گف..گفته من متجاوزم؟!
جونگ کوک تکخند عصبی کرد و انگشتش رو به حالت تهدید وارانه در مقابل چشمان ترسیده تهیه کننده تکان داد
_فکر نمیکنی برای انکار خیلی دیره؟
YOU ARE READING
𝗢𝖻𝖾𝖽𝗂𝖾𝗇𝗍 𝗥𝖾𝖻𝖾𝗅𝗅𝗂𝗈𝗎𝗌"ʲᵘⁿᵍᵏᵒᵒᵏ"
Fanfictionزندگي براي هيچ كس راحت نيست. اما كه چه؟ بايد پشتكار و از همه ی مهمتر اعتماد به نفس داشته باشيم. بايد باور كنيم كه هر يك براي انجام كاری استعداد داريم و ان كار بايد انجام شود. 《ماری كوری》 𝗢𝗻𝗲𝗦𝗵𝗼𝘁 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : 𝗙𝗹𝘂𝗳𝗳 , 𝗿𝗼�...