"Jennie"
_فقط یک ساعت راهه ،خیلی زود می رسیم
جنی گفت و نگاهش رو به منظره ی بینظیری که از پنجره ی هواپیما ،قابل دید بود داد...
_درسته،ساعت هشت صبح می رسیم ترانسیلوانیا ،ولی بابام بهم گفت که تمام هتلای مجلل ترانسیلوانیا ظرفیت خالی ندارن ،برای همین برامون یه خونه اجاره کرده ،گفت توی کوهستانه!جیسو گفت و لبخند بزرگی زد،البته که هر کس به جای اونها بود وحشت میکرد...یه خونه اون هم وسط کوهستان برای دو تا دختر تنها؟!اما برای اونها فرق میکرد،ترس براشون معنی نداشت ،علاوه بر اون اینکه در منطقه کوهستانی اقامت داشته باشن براشون جالب بنظر می رسید!
_دیشب خوب نخوابیدی چو....صبحم زود بیدار شدی،حالا بگیر بخواب .وقتی بیدار شدیم صدات میکنم
جنی گفت و منتظر جواب موند
_خوابم نمیاد ،یه حس خیلی عجیب دارم انگار که این خاطرات برام اشنام یا اینکه از قبل از همه ی اینا خبر داشتم....نمی تونم دقیق توصیفش کنم ولی انگار یه نفر داره صدام میزنه و دلتنگ منه!جیسو با لحنی آروم گفت ،جوری که حرفاش رو بی مفهوم تر نشون میداد!
_شاید قراره سرنخی ازشون پیدا کنیم،شایدم توی زندگی قبلیت اهل رومانی بودی!
جنی با چشم های درشت شده گفت ،حالا قیافش بامزه تر بنظر می رسید و این جیسو رو تحریک میکرد تا لپ هاشو گاز بگیره!
_بهتره تو بخوابی جندوک
_حالا که اینقدر تعارف میکنی پس باشه!جنی گفت و چشماشو بست...
"Jisoo"
_نمیخوای اون کوفتی رو از گوشت در بیاری؟!
جیسو داد زد
_تاکسی پیدا کردی؟!
_لعنت بهت کیم ،میگم اون کوفتی رو در بیارررررجیسو با عصبانیت گفت و هدفون جنی رو برداشت
_چرا اینطوری میکنی؟والا منم مثل تو سردمه ولی اینقدر کولی بازی در نمیارم کهجنی با لجبازی گفت
_محض رضای خدا احمق جون،دو ساعت تمامه که توی فرودگاه موندیم و اونم همش ب لطف توعه که از جات تکون نمیخوری!جیسو گفت و شروع به راه رفتن کرد
_البته که هنوز هم صبح زوده ...خب باید یکم دیگه صبر کنیم تا راننده ها بیان!
_فقط دهنتو ببند و دنبالم بیا،اگه همون یک ساعت پیش که فرود می اومدیم نمی گفتی که میخوای یه چیزی بخوری الان ماهم رفته بودیم !
_حالا چرا اینقدر عصبانی هستی؟بیا بریم بیرون فرودگاه و سوار یه ماشین شخصی بشیم!
_باید توجهتو به این جلب کنم که ما رومانیایی بلد نیستیم!
_فقط بیا بریم!
جنی گفت و دستش رو کشید ،شاید با خارج شدن از فرودگاه ،یه تاکسی پیدا میکردن...
YOU ARE READING
LIKE THE NIGHT SKY
Vampireهمه چیز از اونجایی شروع شد که جنی و دوستش جیسو که دیوانه وار عاشق موجودات ماورایی بودن تصمیم میگیرن، به قلمرو خون آشام ها یعنی رومانی سفر کنن... ولی چی میشه اگه دو دختر سر از اتاقی در بیارن اون هم در یک قلعه قدیمی ، که راه خروجی نداره!... اتاقی که...