Part1:
درد رنج سختی و فلاکت.
تنها کلماتی بودن که حالت درونی اون رو توصیف می کردن.
چشم هاش همچون ابری و اشک هاش مثل بارون،به
شدت روی گونه های سرخ رنگش میریختن.
گوشه اتاقش کز کرده بود. نه غذایی میخورد و نه
آبی،تنها کاری که در اون موقعیت از پس تهیونگ بر
می اومد گریه کردن بود،حال روحی و جسمیِ
خوبی نداشت.
احساس درد شدیدی توی ارنج دستش داشت،قطعا
شکسته بود.
پدرش با بی رحمی تمام با لوله های اهنی به جونش
افتاده بود،و همهی اینها به دلیل این بود که تهیونگ
پدرش رو مقصر مرگ مادرش میدونست.
کار خودش بود اون زنش رو به بدترین شکل ممکن
میزد و در نتیجه هم اون و هم تهیونگ رو داخل
خونه حبس می کرد.
مدتی میشد که چشمهاش رو روی هم گزاشته بود،با
شنیدن صدای تلفن پلکهاش رو ازهم باز کرد. قابلیت
تکون دادن دست و پاهاش و یا حرکت کردن رو
نداشت.
بعد از دقایقی پدرش تلفن رو برداشت و مکالمه اش
رو با صدایِ بلندی شروع کرد..
"تهیونگ بدجوری منتظرته جانگ امروز بعد از ظهر
میتونی ببریش"
با شنیدن این حرف تهیونگ بدون در نظر گرفتن درد
بدنش از جاش بلند شد.
حالش از اون مرد بهم میخورد اون یک مرد شهوت
ران بود و فقط به فکر کثیف کاری بود،اون
حتی به تهیونگ ۱۵ساله هم رحم نکرد و قصد تجاوز
بهش رو داشت و الان در کمال ناباوری میخواست
اونو از پدرش بخره!
"یعنی قرار منو بده به اون؟!
نه نه نه من نمیتونم با اون موجود کثیف یجا باشم"
YOU ARE READING
Building V_Vkook
Fanfiction«عشق دست خود آدم نیست خود به خود به وجود میاد پس چه ارباب باشی و چه خدمتکار و چه فقیر با شی و چه ثروتمند میتونی عاشق بشی!!» این فیک دو پارت ده هزار تایی✔ تعداد پارت : 20 Name : Building V Cupels : vkook Ganer : romence , A little action،Mafia , s...