با سردرد ملایمی هوشیار شد و لای پلک های پف کردش رو باز کرد
خمیازه ای کشید و به بدنش کش و قوس دادبا گیجی به محیط ناآشنایی که توش بود نگاه کرد
اون روی یه تخت بزرگ....توی یه اتاق که وسایلش بشدت گرون قیمت بنظر میرسیدن...چه غلطی میکرد؟وحشت زده نشست و به لباس سفیدی که تنش بود خیره شد
تا جایی که یادش میومد همچین لباس گله گشاد و نازکی نداشت!!!
با باز شدن در و وارد شدن مرد بلند قامت ، ته تهای ذهنش چراغی روشن شد و شروع به یادآوری خاطرات شب گذشته کرد
هر لحظه بیشتر سرخ میشد و بیشتر دست هاش رو روی ملافه های تخت مشت میکردیونگی با سینی چوبی حاوی غذا وارد شد و با دیدن چهره شوک شده و سرخ پسر نیمچه لبخندی زد :" خوب خوابیدی؟ "
پسر نفسش رو با شدت بیرون داد و ترسیده نیم خیز شد
با دردی که توی کمرش پیچید ناله ای از بین لب هاش فرار کرد و دوباره روی تخت افتادآلفا سینی رو کنار تخت گذاشت و با اخم نزدیکش شد :" هی...چته بچه...نباید فعلا از جات بلند شی "
جیمین نگاهش رو به سمت دیگه فراری داد و با استرس لب زد :" میکشه...منو میکشه...باید برگردم خونه... "
یونگی ابرو بالا انداخت و روی تخت نشست
دستش رو به زیر چونه پسر فرستاد و سرش رو برگردوند
دستور داد :" به من نگاه کن "پسر ناخودآگاه اطاعت کرد و نگاه لرزونش رو روی مرد متمرکز کرد
:" کسی نمیتونه بهت آسیب بزنه...تو مال منی "جیمین لب هاش رو روی فشرد و با یاد آوری مارک شدنش بغض کرد
لب هاش لرزید و شروع به هق هق کردن کردیونگی هول شده نگاهش کرد :" چته؟هی توله سگ؟ "
نزدیکش شد و سعی کرد بغلش کنهجیمین خودش رو عقب کشید :" ن..نمیخوامممم....م..من نمیخوام....از الفاها متنفرم...ت..تو..حقشو نداشتی "
آلفا با کلافگی و کمی خشم کمرش رو بین دست های ورزیدش گرفت و به طرف خودش کشید
دم گوشش غرید :" حق چیو نداشتم امگا کوچولو؟....مارک کردنتو؟...منو نخندون بچه..!! "پسر با لحن هشدار دهنده و عصبی آلفا لب گزید
اون یه آلفای اصیل بود..!
پس قطعا از آلفاهای معمولی خیلی قدرتمندتر بود و عصبانی کردنش خطرناک بنظر میرسید
طبق گفته سویانگ ؛ هیچوقت نباید به یه آلفا بگه حق این رو نداشته که مارکش کنه
رونده شدن آلفاها توسط جفتشون دیونشون میکنه و جیمین دوست نداشت حالا حالا بمیره
پس سعی کرد با احتیاط کلماتش رو پیدا کنه
:" م...من..ت..تورو...یعنی...شما..شمارو نمیشناسم "یونگی متوجه ترسیدن پسر از خودش شد و نیشخند زد:" نگرانش نباش...کم کم میشناسی بچه "
جیمین عقب کشید و روی صورتش دست کشید :" من...باید برم خونه آقا...اگه...اگه زودتر نرم پدرم عصبانی میشه...بعد...بعد..."
YOU ARE READING
༺𝒀𝒐𝒖 𝑨𝒓𝒆 𝑴𝒊𝒏𝒆༻
Werewolf(((متوقف شده))) Name: You Are Mind CP: Yoonmin , Vkook Genre: Werewolf , Smut , Historical , Romance , Fantasy NC +18 ✩★✩★✩★✩★✩ + حالا ... حالا چی میشه ؟ یونگی پسرک ظریف و شکستنیش رو روی دستهاش بلند کرد و به سمت بخش عمیق رودخونه برد - چی میخواد...