شروع

61 10 8
                                    

سعی می کردم به چشماش نگاه نکنم اما می تونستم همزمان نفرت و غم رو ازشون حس کنم

راحت می تونستم از بیرون صدای خبرنگارا که می خواستم وارد بشن رو بشنوم و همینطور کلماتدردامیزی که عده ای به من میگفتن به این کلمات در این دو سال عادت کرده بودم اما این دفعه میتونست بغضم رو خیلی واضح حس کنم .

« کیم جیسو و کیم تهیونگ لطفا وارد دادگاه شوید»

وقتش شده بود آروم سرم رو پایین انداختم و به کفشهایم نگاه کردم تا اینکه وارد سالن شدم میتونستم بوی چوب را از سرتاسر سالن حس کنم و اولین چیزی که چشمم رو گرفت مجسمه ی عدالتبود.

همیشه فکر می کردم هیچوقت پام رو به چنین جایی نمی زارم اما اشتباه کرده بودم .

« لطفا در جایگاه هاتون بایستید » با تمام غوا بدم رو حرکت دادم و کنار وکیلم نشستم طورینشون دادم که انگار مشکلی ندارم اما تمام بدنم از شدت ترس و استرس می لرزید سرم رو بالاآوردم به تهیونگ نگاه کردم مثل همیشه سعی کرده بود خونسردی اش رو حفظ کنه اما می تونستماسترس او هم ببینم .

« درخواست طلاق از کدوم سمت بوده ؟ »

آروم دستش رو بالا برد و من هم که انتظارش رو داشته بودم بی حرکت نشسته بودم.

« به چه دلیل درخواست طلاق رو مطرح کردید؟»

می تونستم همون لحظه از تن صداش شدت نفرت و غم و عصبانیت رو حس کنم.

«خیانت »

نمی دونستم همه چی اینجوری می شه شاید سرنوشت بود شاید هم اشتباهات من.

« فلش بک»

دو سال پیش

« آماده ای؟»

سرم رو به نشانه ی مثبت تکان دادم و شستم رو بالا گرفتم .

« یادت نره بخاطر اینکه شایعات درست نشه نباید با هیچکدومشون صمیمی باشی»

« باشه» و لبخندی تحویل منیجرم دادم .

« اومدن»

بجز موزیک اواردز ها این اولین بار بود از نزدیک می دیدمشون پس بی تی اس اینا بودن گروهی کههمه جا حرفشون بود جنی ازم خواسته بود که از کیم تهیونگ براش امضا بگیرم، کار سختی بود امااگه تو پشت صحنه ازش بخوام مشکلی پیش نمیاد و کسی هم نمی بینه.


« بچه ها امروز مجری که ازمون سوال می پرسه جیسو از..»

« بلک پینکه» جانگ کوک بالا پرید فریاد زد .

« درسته.. پس به عنوان لیدر من سوالات رو جواب می دم »

همزمان پنج سر تکان خوردند و از سر رضایت لبخند زد اما کمی بعد متوجه شد یک سر کم است .

« تهیونگ کجاست ؟ »

جیمین با لحن آرومی گفت « پیش جینیونگ... اونم مجریه » و به طرف در رفت و آروم در را باز کرد وهمزمان با کسی برخورد کرد سرش رو پایین گرفت، همیشه از کسانی که کوتاه تر از خودش بودندخوشش می اومد دلیلش رو نمی دونست شاید بخاطر این بود که اون هم می خواست برای کسانیسرش رو پایین بگیره درست مثل بقیه ی اعضا چون اعضای گروه هم همیشه برای او سرشون روپایین می آوردن.

« خیلی عذر می خوام ... می تونم چند لحظه تهیونگ شی رو ببینم.. »

به صورتش نگاه کرد صورتی سفید و مو های مشکی داشت و لباس سفید و دامنی مشکی پوشیدهبوداز نظر جیمین ترکیب رنگی‌ عالی بود .

« اینجا نیست رفته دیدن جینیونگ»

دختر تشکری کرد و خیلی سریع دوید جیمین لبخندی زد و به بقیه ی اعضا نگاه کرد.

جانگ کوک فریاد زد « می دونی او..اون کیه؟»

با بی میلی جواد داد « اره جیسو بود » و از اتاق بیرون رفت .

« حداقل باید یکم ادب نشون می داد» و محکم دستش رو به سرش کوبید.

.

.

« یک دو سه پخش شروع میشه »

برنامه شروع شده بود و مجری برنامه جیسو و جینیونگ بودند به همراه مهمان های ویژه بی تی اس .

جیسو که تونسته بود امضا رو از تهیونگ بگیره سعی می کرد زیاد به کسی نگاه نکند همش تویذهنش حرف های منیجرش رو تکرار می کرد.

اما تهیونگ هر چند لحظه یک بار به جیسو نگاه می کرد خودش هم دلیلش رو نمی دونست فقط میخواست هر چند دقیقه به او نگاه کند و ناجون هم متوجه شد بود .

.

.

بالاخره برنامه تموم شد و سعی کردم بدونه هیچ معطلی به سمت جیسو برم.

« جیسو شی،جیسو شی »

سرش رو برگردوند به من خیره شد.

« می تونم شمارت رو داشته باشم چون همه ایدل هایی که متولد ۱۹۹۵ هستن از همه ی گروه هاتوی گروه جتمون هستن اما تو عضو نیستی» واقعا برای این شمارش رو می خواستم یا چیزی بیشتراز این بود؟

« حتما» و با لب های قلبی شکلش لبخندی زد و شمارش رو به من داد و از هم خداحافظی کردیم و به سمت جنی که برای دیدنش اومده بودرفت و من هم به سمت اعضا رفتم ولی به طرز عجیبی ضربان قلبم سریع شده بود و دلیلش رو نمی دونستم شاید دلیلش جیسو بود اما من هیچ وقت به عشق در نگاه اول ایمان نداشتم.




    پارت بعدی ۱۰ تا ووت و ۵ تا کامنت 

اگه اشکالی داره بگید چون اولین کارمه😁🙂

Du hast das Ende der veröffentlichten Teile erreicht.

⏰ Letzte Aktualisierung: Sep 21, 2021 ⏰

Füge diese Geschichte zu deiner Bibliothek hinzu, um über neue Kapitel informiert zu werden!

you betray meWo Geschichten leben. Entdecke jetzt