چشمامو آروم باز کردم و اولین چیزی که دیدم،سقف بالای سرم بود
من...زندم؟
لبخند کوچیکی زدم
من نمردم
دارم هنوز نفس میکشم
+میبینم که هفت تا جون داری و زنده موندی
با صدای ژان به خودم اومدم و با تعجب نگاهش کردم و گفتم:چجوری من هنوز زندم؟ماشین قشنگ اومد به من برخورد کرد،تموم صورتم کاملا با خون یکسان بود،بعد چطوری..
هنوز حرفم تموم نشده بود که ژان در حالی که بهم زل زده بود،گفت:خودمم تو شوکم،معجزه شده تو زنده موندی
بعد با پوزخند گفت:میگم ک،تو هفت تا جون داری،این چیزا نمیتونه به این راحتی تو رو از پا دربیاره،حالا مهم اینه که تو زنده ای و حالت خوبه
نگاهمو ازش برگردوندم و میخواستم به فکر فرو برم که ژان با همون پوزخندش گفت:گفتی عاشقمی
با تعجب نگاهش کردم
پشمااااام،این هنوز یادشه؟
چرا من اون حرفو زدم؟
چی زده بودم اون موقع؟
چرا به عواقبش فکر نکردم؟
-من اون حرفو نزدم،فراموشش کن
+چرا،گفتی،درسته،حالا که درست فکر میکنم،میبینم که تو واقعا عاشقم بودی،چون اگه عاشقم نبودی،موقع افتادن ماهیتابه خودتو جلو نمینداختی، موقع دیدن منو اون دختر خونت به جوش نمیومد،برام لبخند نمیزدی،من تا حالا ندیدم به غیر از من برای کسی لبخند بزنی
-اینا همش اتفاقی بود
+اتفاقی؟چطور میتونی بگی اتفاقی بود؟به هر حال که من دیگه همه چیزو فهمیدم،دیگه سعی نکن ازم چیزی رو پنهون کنی،باشه؟
-باشه
لبخندزنان گفت:تا حالا تو کل زندگیم مردی نبوده که بهم حس داشته باشه،برای همین الان حسابی تعجب کردم
-ژان،حس تو به من چیه؟اصلا تا حالا به من فکر کردی؟
خندید و گفت:نمیدونم،الان من نمیدونم چیکار کنم،چی بگم،کاملا تو شوکم،ولی تو هم همچین بچه ی بدی نیستی
لبخند ریزی زدم
داره کم کم از من خوشش میاد
+حالا جو نگیر،من باید یه مدت در موردت فکر کنم
-چشم
دکتر اومد و معاینم کرد و گفت که یه هفته بعد مرخص میشم
شانسو میبینی؟
اونوقت که رفتم ژاپن،دستم شکست
حالا هم که تصادف کردم
اصلا فکر کنم خدا میخواد منو به کل منقرض کنه😐💔ایده از S. M. H.
Supernatural313
#vang yibo
#xiao zhan
#ییژان

YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒆 𝒔𝒂𝒗𝒊𝒐𝒓 𝒐𝒇 𝒍𝒊𝒇𝒆 "ییژان"
Fantasy"نجات دهنده ی زندگی" "نجات دهنده ی زندگی من در واقع تو بودی که با اومدنت رنگ روشنایی رو به زندگیم زدی" "دیگه نمیخوام مثل گذشته حسرت بخورم و ناراحت باشم" "الان تنها چیزی که خوشحالم میکنه و میخوام بهش فکر کنم،تویی" "واسه اینکه بتونم خوشحال باشم و ز...