You are music

114 31 125
                                    

Song: secret garden
.
.
.

موسیقی!

لمس نوک انگشتان سردم بر روی سیم های ویولن ... تو میدانی نواختن با انگشتان سرد آسان نیست.

آرشه ای که دیگر نای کشیده شدن به روی سیم را ندارد, مینالد و شوری ندارد.

Secret garden

اثری از رالف لاولند و فینوآلا شری ... نمیدانم چند ماه از آخرین باری که این اثر را نواختم میگذرد, اما میدانم که امشب ... بیشتر از هر شب دلم تنگ هوایت است.

صدای تنهای سازم در اتاق سرد و خالی پخش میشود و گوش های گرفته ام هر لحظه منتظر شنیدن صدای پیانو است, وقتی انگشتان باریک و کشیده ات را روی ساز میگذاشتی ... چرا صدای سازت به من ملحق نمیشود؟

مینوازم و روحم برای پرکشیدن تقلا میکند اما, بی ثمر است ... هر چه بال میزنم پایین تر می ایم, بال هایم زخمیست, چه انتظاری دارم؟

با تو بودم, روحم پر میکشید, بال هایم را میبوسیدی, موسیقی بود, لبخند بود, عشق بود و رنگ ... حالا تو نیستی, روحم پر نمیکشد, بال هایم زخمیست, عشق نیست, رنگ نیست, اما اشک و موسیقی هست.

و لعنت بر من که هنوز هم میتوانم بنوازم و لعنت بر باران! که به جای صدای ساز تو به من ملحق شده.

میوازم و مینوازد ... میبارم و میبارد ... و باران, مرا دلتنگ تر از قبل میکند.

سرد است ... آغوشی جز صدای سازم ندارم تا خودم را در آن غرق کنم.

تاریک است ... و من دیگر حتی نیازی به دیدن نت هایی ندارم که برگ های کاهی اش بوی تورا میدهد.

موسیقی ... بوی تورا میدهد.

عطر تنت را بین میزان ها, گرمای تنت را در سر کلید هر خط, و صدای مخملی ات را در هر سکوت پیدا میکردم ... و حالا من این قطعه را از برم و این چیزی نیست که به ان نیاز دارم.

بازو هایم میلرزند و آرشه در دستانم التماس میکند تا ادامه ندهم, اما تو میدانی, من هیچ قطعه ای را ناتمام رها نمیکنم ... و ای کاش تو هم در قطعه ی عاشقانه ی بین مان رهایم نمیکردی, صدای سازم را تنها نمیگذاشتی!

تعجبی نیست که این قطعه را مثل روز اول به یاد دارم, اولین باری که به من گفتی این قطعه را دوست داری و من برای یاد گرفتنش تا بامداد ها ساز میزدم, چشمان خورشید را با صدای سازم, با قطعه ی مورد علاقه ی تو باز میکردم.

این روز ها حتی خورشید هم برای بیدار کردن من تلاش نمیکند ... نمیدانم چند وقت است که تاریکی, پر نور ترینم شده.

من بعد از تو دیگر از تاریکی نمیترسم.

موسیقی!

لمس انگشتان سردم بر روی سیم های ویولن ... تو میدانی نواختن با انگشتان سرد اسان نیست.

آرشه ای که دیگر بر روی سیم کشیده نمیشود.

Secret garden

مثل اینکه دوازده ماه از آخرین باری که این قطعه را نواختم میگذرد.

و امشب, بیشتر از هر شب دلم تنگ هوایت است.

آواز لطیف پیانو, حاصل توهم گوش های گرفته ام شده, سکوت اتاق سردی که با صدای ساز تو شکسته شود این روز ها شیرین ترین وهم و گرم ترین سکوتم است.

مینوازی و روحم برای پرکشیدن تقلا میکند, کاش میتوانستم به روح زخمی ام بفهمانم که تو دیگر نیستی, قلبم دست از پرکشیدن برایت برداشت اما روحم لجباز تر از این حرف هاست.

قلب من شیفته ی تو بود اما روحم شیفته ی موسیقی است, و تو خود موسیقی هستی!

وهم! شیرین است.

توهم اینکه لب هایت را بر روی بال های زخمیم گذاشتی, توهم اینکه کنارم نشستی, توهم اینکه میتوانم لبخند بزنم اما درست وقتی که میخواهم توهماتم را باور کنم, لب های سرد و خشکم ترک میخورد, زخمی میشود ... کاش لبخند نمیزدم.

و لعنت بر باران بی رحم!

بارانی که میداند صدای سازت را به سختی با گوش های گرفته ام میشنوم و با شدت بیشتری به پنجره میکوبد.

تو مینوازی و ای کاش باران دست از نواختن بردارد ... میبارم و میدانم در پس این باران افتابی نیست, رنگین کمانی نیست.

سرد است اما در آغوش خیالت خزیده ام, تاریک است اما دستانم را گرفته ای!

عطر تنت, گرمای بدنت, صدای مخملیت, من قطعه قطعه ی بدنت را از برم و این چیزی است که به ان نیاز دارم.

آرشه از بین انگشتان لرزانم به زمین می افتد, ویولن را از دستم میگیری و از نگاهت میخوانم که می گویی مرا در قطعه ی عاشقانه ی بین مان رها نکردی!

انگشتان سردم را بین دستان گرمت گرفتی

این بار وهم نیستی!

اگر اینجایی پس چرا صدای سازت را میشنوم؟

بال هایم را بوسیدی و حس داغی بوسه هایت بر بال های زخمی ام, ابر چشمانم را بارانی تر کرد.

و چقدر دلتنگ این گرما بودم.

آمدنت دلیلی دارد.

شاید تو هم بیشتر از هر شب دلت تنگ هوایم بود, شاید باید زود تر این ها قطعه ی مورد علاقه ات را مینواختم.

دیگر گوش هایم گرفته نیست, بال هایم زخمی نیست, سرد نیست, تاریک نیست.

صدای سازت را با تمام سلول های بدنم میشنوم و این فرا تر از یک وهم شیرین است.

مینوازی و روح و قلبم برایت پر میکشد.

پرکشیدم.

و موسیقی, باز هم راهی برای رسیدن به تو بود.

حتی اگر در جهان دیگر باشی, حتی اگر بهای رسیدن به تو مرگ باشد.

من امشب با تو, به سوی تو پرکشیدم.
.
.
.

گلدن نوشت_

illusion of musicWhere stories live. Discover now