کلیسا تا خونه
خانوم مینا بوق بوق آیا اقای نایل جیمز هوران را برای یک عمر زندگی می پذیرید ؟
به چشمای نایل نگاه کردم برق میزد و یه کوچولو التماس توش بود ، به پایین نگاه کردم و زیر لب خندیدم و گفتم:بعله
کشیش دوباره ادامه داد:
اقای نایل جیمز هوران آیا خانوم مینا بوق بوق را به عنوان همسر خود میپذیرید؟
و عهد میبندید تا پایان عمر به او عشق بِوَرزید؟
نایل یه نگاه کرد و چنان نیشخندی زد که تاحالا به عمرم ندیده بودم
و گف : بَ َ َ َ َ َ َ لِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ .
و جلوم زانو زد و حلقه رو از جعبه بیرون اورد و گذاشت تو انگشت وسط دست چپم.ریز خندیدمو گفتم :
ناایل
اروم خندید و انگشترو در اورد و گذاشت تو انگشت بقلیش و بلند شد.
کشیش تا دهنشو باز کرد حرف بزنه نایل گف:حالا میتوانید همدیگر را ببوسید .
و چشاش برق زد و اومد سمت من ، دستاش رو رو پهلو هام گذاشتو صورتشو اورد نزدیک و منم صورتم بردم نزدیک تر و نا خود اگاه چشمامو بستم و با داغی خیلی زیاد لبای نایل سوپرایز شدم ولی ادامه دادم و منم اونو بوسیدم تا اومد زبونشو بکنه تو دهنم لبامو محکم کردم و ازش جدا شدم و یه چشم غره رفتم و لبخند زدم.
خلاصه کلی زدیمو رقصیدیم تا نوبت به رقص دو نفره شد
نایل از دور با یه نیشخند پر معنی اومد سمتم،
لیوان نوشیدنی رو داد به هری و اومد سمتم
،یه قدم رفتم عقب کِ اومد جلو تر و دستشو گذاشت دور کمرم و اون دستمو گرفتو انگشتاشو تو انگشتام حلقه کرد و باهم رقصیدیم ،
گوشه ی لبمو گاز گرفتم و نایل نیشخند زد، از اون نیشخندا که معلومه چی تو سرشه .
بعد از کمی رقصیدن اروم یه بوسه اروم گذاشت رو لبم و رفت عقب.
تو ماشین تو راهِ خونه
نایل با ریتم رو فرمون ضربه میزد و میگف:داری داری دام ، دی دام دام
خندیدمو گفتم:باز چی شده؟
نایل:یعنی تو نمیدونی؟؟؟
من:نع ،من اصلا در جریان نیستم.
نایل:الان میرسیم خونه جریان رو بهت نشون میدم.
من:وای وای ترسیدم
نایل:بایدم بترسی ، من اصلا تو تخت رحم ندارم.
من:عوضی
نایل:ممنونم عشقم .
بعد چند ثانیه سکوت
نایل گفت:ها،ها،ها،رسیدیییییم.
و پیاده شد و در ماشین رو برام باز کرد و دستمو گرفت و در ماشین و بست و قفل کردو رفتیم بالا،
تو راه چند بار توقف کردم نایل میخندید
ومیگفت:نترس فعلا گازت نمیگیرم،هنوز وقت داری.
برادرم چهار تا مسیج بهم داده بود گفت:
1دست از پا خطا کرد بگو بیام نابودش کنم.
2بهش بگو صبر کنه تا ارایشتو پاک کنی
3ارایش جیغ نزنی وحشی شه ، ما فعلا نیازت داریم
4یه بطری نوشابه بزار کنار تخت ، اب رو تا خِرخِرِه بزار تو بطری ، هر وقت احساس خطر کردی ،بطری رو بزن تو اونجاش،ولی خیلی محکم نزن همون آرومم که بزنی ،کار سازه.
کلی خندیدم و گوشی گذاشتم کنار و ارایشمو پاک کردم و لباس عروسمو در اوردم.
حوله قدی مو پوشیدم و یواشکی بیرونو نگاه کردم
نایل تا کمر تو یخچال بود
، منم از فرصت استفاده کدم و با کله رفتم تو در حموم، و دوش گرفتم . صد تا خشبو کننده زدم و اومدم بیرونو با همون ترفند پریدم تو اتاقم و درو قفل کردم.
در کمدمو باز کردم که لباس خونه بپوشم
یادم اومد شصت تومن دادم پا لباس خوابم،پس لباس خواب قرمزمو پوشیدم و خودمو تو اینه قدی نگاه کردم
، خودم از خجالت سرخ شدم و با خودم گفتم:جیگرتو ، عجب دختر ملوسیم،خوش بحال نایل،عجب زنی گیرش اومده و...
بعد از کلی قربون صدقه رفتن یه شلوارک کوتاهِ گشاد از جنس گیاهی پوشیدم و بر خلاف حرف داداشم یه تاپ مشکی که روش با فونت بزرگ و رنگ قرمز نوشته شده بود s*e*x*y پوشیدم و لباس خوابمو زیرش قایم کردم.
موهام تا کمرم میومد پس بازشون کردم و ریختم دور و برم ، موهامم هنوز خیس بود ،دوباره تو اینه نگاه کردمو با خودم گفتم :
اوه اوه چه شَوَد.
داشتم قربون صدقه خودم میرفتم که یه چیزی کوبید تو در ،
چنان صدایی کرد که مطمعن بودم در پشت سرم شکست
.یهو یه صدا بلند شد :آخخخخخخخخخخ سرممممممم.چرا درو قفل کردی؟
منم داد زدمو گفتم:واسه اینکه گاو میش هایی مثه تو که با شاخ میان تو در رو پیدا کنم که خوشبختانه به هدفم هم رسیدم.
نایل گفت :خو باشه بابا نمک ، بیا درو باز کن .
گفتم: باید قول بدی نکُشیم.
از پشت در با صدای بلند خندیدو گفت :سعیمو میکنم.
گفتم: عوضی ، الان میام درو باز میکنم.
گفت:ممنونم،باشه منتظرم.
_________________________________________
امید وارم خوشتون اومده باشه
ممنون از اینکه داستانمو می خونید