یونگی پرسید:"لطفاً جون.... بگو دقیقاً چرا باید دوباره این کارو انجام بدیم؟"
درحالیکه رانندگی میکرد لبشو گاز گرفت و کمی بعد بیرون از یه انبار تاریک که تنها چراغای اطراف خیابون باعث شده بود یهکم روشن بشه توقف کرد و با عصبانیت از ماشین پایین اومد.
صدای خنده ای رو کنارش شنید.
"هیونگ نمیتونی یهکم اخلاق داشته باشی"
یونگی درحالیکه چشماشو ریز میکرد از ماشین پیاده شد و در تسلا مشکی رنگ رو با حرص کوبید.
"پس چرا پلیسای لعنتی هیچ غلطی نمیکنن...تا کی باید اینکارو ادامه بدیم؟."
" تا وقتی بتونی بدون پول اونا ، خرجِ هولی رو بدی....یا هزینه ماشین هاتو... جریمه هاتو، عمارتت.."
نامجون با پوزخند آزاردهنده ای در حالیکه کیف تیره رنگش رو بدست گرفته بود گفت.
قدم های آرومش با قدم های داغ یونگی در تضاد بود.با آورده شدن اسم هولی یونگی آهی کشید، قدمهاش کمی آرومتر شد.
"آره درسته هر چی دارم از پول اوناست....و لعنت به تو من اونقدرا هم جریمه نمیشم... در ضمن این آخرین باره که این کار انجام میدیم "
"سری پیشم همینو گفتی"
با پوزخند کشیده ای یادآوری کرد.. پوزخندی که باعث شد یونگی با مشت بهدر انبار بکوبه.
با باز شدن ناگهانی در... یه اسلحه به سمتشون نشونه رفت... چهرهی آشنایی رو دیدن..
"مین یونگی ..کیم نامجون"
یونگی سرش رو تکون داد"لیسا"
لیسا اسلحه را پایین آورد.
نامجون با صدای قدرتمندی گفت :"برو کنار بذار رد شیم..... برای کار اومدیم "
زن قدبلند با چشمهای باریک بیحس اش نگاهی بیاعتماد به اونها کرد و کنار رفت
" رییس توی دفترشه... طبقه بالا سریع تمومش کنین"با تکون دادن سرشون تشکر کردن و سریع رفتن داخل و از انبار تاریک و سرد عبور کردن.
تنها چند قدم جلو رفته بودن که یونگی متوجه خلوت بودن و سکوت ساختمون شد.
میتونست قسم بخوره که دیوار صدای نفسهاشو منعکس میکنه و به گوشش میرسونه.
صدای نامجون به آرومی به گوشش رسید" هیونگ هیچکس نیست.." یونگی حرفش را قطع کرد "میدونستن داریم میاییم... نباید انقدر دیر میاومدیم" یونگی از حرص دندوناشو رویهم فشرد.
در حالت عادی هم از اون ساختمون متنفر بود و حالا نبودن زندانیا و اعضای باند.. طعم انزجار رو به زبونش میآورد.وقتی بالاخره به در انتهای انبار طبقه آخر رسیدن... یونگی منتظر بود نامجون در بزنه درحالیکه با لگد درو به زور باز کرد.
YOU ARE READING
(سپ)Delicate
Fanfictionکاپل:سُپ درباره:یونگی، پسری که با تنهایی دوست شده...شاید یه خانواده پیدا کنه....شاید خیلی اتفاقی با پسری به اسم جانگ هوسوک آشنا بشه...پسری که درگیر مشکلات مالیه...ممکنه تبدیل به یه شوگر ددی برای اون بشه؟؟...نه..نه..نه...اصلا امکان نداره عاشق جانگ هو...