*misunderstanding*

1.1K 180 202
                                    


*سوکجین*


بخاطر سرما کمی جمع شدم.
انگار با وایسادنم توی این هوا با خودم لج میکردم:
_نمیخوای بیای تو؟

حتی صداش هم قلبم رو میلرزوند بدون نگاه کردن بهش جواب دادم:
+یکم دیگه میام. تو برو بخواب.

با بسته شدن در دوباره توی خاطرات تلخم غرق شدم
روزی که توی جلسه محرمانه بنگ شی هیوک ازم خواست برای کم کردن موج هیتهایی که بخاطر ازدواج و بچه دار شدن یکباره نامجون میگرفتیم دوتا از پرطرفدارترین رابطه ها بین شیپهای بی تی اس رو به صورت سوری برملا کنیم تهجین و کوکمین.

مسلماً رابطه بین دو ویژوال اصلی گروه انقدر برای بقیه جذاب بود که میتونست تنشها رو کم کنه اما اضافه شدن کوکمین بُعد و گستردگی بیشتری به ماجرا میداد.

_______________

*فلش بک*

خشک شده بودم حتی قدرت پلک زدن نداشتم.

بنگ شی هیوک که از خیرگی بیش از حد من دستپاچه شده بود سعی کرد با دلایلش کمی از شوک خارجم کنه:

@ببین سوکجینا این فقط برای نهایتا یک ساله، کمپانی بخاطر جابه جایی ها و مسائل دیگه خیلی تحت فشاره این هیت ها یه جورایی مثل تبر داره ریشه مون رو قطع میکنه ولی خبر جفت شدن دوتا ویژوال گروه مثل زدن چند تا نشون با یه تیره. نامجین شیپرها آروم میگیرن، قدرت تهجین شیپرها هم انقدر هست که جلوی بقیه وایسه با برملا کردن رابطه کوکمین هم بار عصبانیت ویکوک شیپرها بینتون تقسیم میشه.

حتی بعد از شنیدن این سخنرانی بلند بالا هم نتونستم کلمه ای از گلوی خشکم بیرون بیارم.

بنگ شی معذبانه کمی جا به جا شد:
@فقط یک ساله میدونم دارم بهت فشار میارم ولی لطفاً سوکجینا. تو همیشه بخاطر بی تی اس هر کاری میکنی اینبار هم قبول کن خواهش میکنم پسرم. فکر کن هنوز داری تو خوابگاه زندگی میکنی منتها هم خونه ایت تهیونگه.

آب دهن نداشتم رو به زور قورت دادم:
+تهیونگ میدونه؟

انگار امید پیدا کرد:
@آره، حتی جونگکوک و جیمینم قبول کردن.

با تمام تلاشم بازم صدام لرزش داشت:
+باشه.

نفهمیدم چطور از کمپانی خارج شدم، تمام طول مسیر مغزم مدام رپ میکرد:

"یعنی میشه؟؟ بعد از اینهمه سال میتونم عشقمو نشون بدم؟؟ جین اگر نتونی با این موقعیت عالی هم بدستش بیاری دیگه باید سر بزاری بمیری!!! به درک که عاشقت نیست! خجالت و مسخره بازی رو بزار کنار ناسلامتی ایم ورد واید هنسام یو نو؟؟؟ ببینم چیکار میکنیا!!!"
 

برای کنترل بیشتر احساساتم قبل از رفتنم به اتاق خودم در خوابگاه به تراس رفتم. با دیدن جیمین سرخوش فریاد زدم:
+آه جیمینا اینجایی؟

misunderstandingWhere stories live. Discover now