🄿🄰🅁🅃15

2.3K 305 19
                                    

با درد خفیف چشماشو باز کرد
دوباره نیاز پیدا کرده بودم و چشمامو تو اتاق گردوندم اما شخص مورد نظر پیدا نکردم گوشیمو برداشتم به همسرم زنگ زدم
گوشی را دم گوشم گرفتم و چند دقیقه صبر کردم تا صدای بوق های ممتد به پایان برسه با شنیدن صدای آلفا سریع با صدای لرزون زمزمه کردم : کجایی زود باش بیا پیشم
کوک ک کمی نفس نفس میزد سریعاً گفت: باشه عزیزم بعد از اینکه گوشی رو قطع کردم سریع پتو رو ازخودم کنار زدم و به اسلیک فراوانی که ترشح شده بود نگاه کردم بازم پامو بهم چسبوندم زیر دلم تیر میکشید عرق کرده بودم اه جونگکوک زودباش دیگ هیچ وقت های دردناک و سختی نداشتم ینی الفا نمیذاست و حسابی ازم مراقبت میکرد همیشه بیشتر سینه هام درد میکنن تو هیتم البته سینه های من همیشه دردمندن بخاطر کینک الفام خب میدونید کوک عادتای عجیبی داره
مثلا وقتی حموم میرع عام خیلی وقتا حولشو از قصد نمیبره تا من و به زور بکشه تو‌حموم
یا شبا موقع خواب تا کف پای من و قلقلک نده خوابش نمیبره اوه خدای من مفتضح تر از همشون که از اول ازدواجمون روش حساسیت پیدا کرده بودم نوع شستن دست و صورتشه رسما رودخونه راه میندازه و یدور دوش میگیره اینقدر ک همه جا رو خیس میکنه و اب میپاشه خلاصه کم حرص نمیخورم از دستش
با فکر بهش لبخند رو صورتم میاد خیلی دوسش دارمااا
ینی از اول داشتم
اولشم اونجایی که

حالا بعدا میگم کجاست الان تو این وضعیت که توقع تجدید خاطره ندارید



یکم دیگه صبر کردم که خیلی سریع در اتاق خواب باز شد قامت آلفام ظاهر شد و به سرعت خودش رو سمتم کشید
عاممم ی نکته دیگ رو هم بهتون میگم بین خودمون بمونه هااا ولی من عاشق صدای زوزه و خر خر کردن جونگکوک وقتی که به بدن لختم نگاه میکنه هستم

.

از وقتی که وارد اتاق شده بود همش داشت چپ بهش نگاه می کرد جلوی میز آرایش نشسته بود و روتین پوستی را انجام می‌داد نگاه سنگین روی خودش حس می کرد اما فکری خاصی نمی‌کرد چون فکر می‌کرد همش از روی علاقه باشه اما امان از اینکه آلفا در ذهنش سناریوهایی پیچیده و نمیدونه که باید چه جوری مسئله را بیان کنه و فکر میکنه که باید چه کاری بکنه
- نمیخوای اماده شی تموم شدم من اینقدر نگام نکن
و این صورت مثل همیشه پکر یونگی بود ک در طاهر هیچی نشون نمیداد
اما اشفتگی ها و درگیری درونش باعث بی حسی پاهاش میشد باید سریع ی بهونه جور میکرد امشب از اینجا میرفتن
هر چه قدرم کوک‌و نامجون میگفتن امکان پاپا پارک معروف بفهمه اما امان از دست اون پیرمرد خرفت که فقط خودش میدونست چه مارمولکیه به محض این که بفهمه دادمادش براش نقشه داره هیچی دیگ
کاملا یهویی تیشرتش و از تن تنومند و ورزیدش کشید
حالا این موچی ما بود ک نمیتوتست نگاه از مرد ب داره
و خب... برنداره مگه الفاش نبود
پس نمیتونست خودشو نگه دار با لبخند عمیقی به سمت مردش حرکت کرد که پشت بهش داشت پیرهنی انتخاب میکرد انگشتای ظریف و کوچولوش و رو ساق دست محکم یونگی گذاشت
حالا که اون برگشته بود چشم تو چشم شده بودن
چرا حس میکرد الفا عصبانیه
انگار با نگاهش داره خط و نشون میکشه
فقط یه لحظه احساس ناارومی کرد
احساس ناامنی کرد
و معذب شد
بعد از اون یک ثانیه صدای داد بلندش کل عمارت و گرفت

.


_ گفتم ماشینای حدید و جلو بچینین
همونطور که داشت با تلفنش بلند بلند داد میزد و فحش میداد دستش و سمت لبای جین برد و تیکه سسی که باقی مونده بود با انگشت فاکش برداشت و همون انگشت و مستقیم تو دهن جین فرو برد و باعث شد مشت نچندان محکم جین به سینش کوبیده شه
_ اونجا نمایشگاه منه هرچی من بگم اصلا نمیخ‌ام ماشینایی که از بار قبلی مونده بفروشم کاری به اونا نداشته باشید تا خودم از...

جوری که جفتشون با صورت وا رفته و دل نگرانی به پله هایی نگاه کردن که اثلا دلشون نمیخواست ازش بالا برن
اون اتفاقی که نباید افتاد یومگی چیزی که سال ها در تلاش بود تا جیمین ازش باخبر نشه رو به بدترین شکل ممکن نشون داد


.



اهم اهم اسنو وارد میشود

کم بود
این هفته باز اپ میکنم

اقااا مگه نمیخواستن ناهار برن پیک نیک 🤣🤣
مث اینکه کنسل شد

میخوام برینم تو سفرشون 🙊🤣🤣🤣

ووتا رو یکم سر و سامون بدین دلم نمیخواد باز شرط بذارم

اون یکی فیکم و دنبال میکنید که ن
ویکوک امپرگ اصن جووووون

اسپویل › تهیونگ که خب قرص ضد بارداری مصرف میکرده اون دو بار سقط جنین داشته که اینو پارت بعد جونگکوک خودش میفهمه و واویلاااااا

𝑺𝒑𝒆𝒄𝒊𝒂𝒍 𝒕𝒓𝒊𝒑Where stories live. Discover now