⛓️THE BEGINNING⛓️

1.2K 93 7
                                    

فیک جدیدی که قولشو داده بودم...
خودم که خیلی برای نوشتنش ذوق دارم، امیدوارم شما هم خوشتون بیادو بتونین باهاش ارتباط برقرار کنین...
این پارت یکم کوتاهه ولی پارت بعد جبرانش می کنم...
ووت و کامنت یادتون نره، دوستتون دارم❤️

________________________________________

_چیکار کردی؟
پوزخند تلخی زد، حتی کبودیای صورتشو حس نمیکرد... کام عمیقی از سیگارش گرفتو گفت:
_اولین اسم لیستو خط زدم...
هوسوک با نگرانی به رفیق چندین سالش نگاه کرد، گفت:
_چرا فقط خودتو از این بازی نمی کشی بیرون؟
شوگا نگاه تیزشو به هوسوک دوخت، گفت:
_چرا نمی فهمی؟ من وسط این بازی ام... باید تا تهشو برم!
_ولی اون اینو نمیخواست...
با خشونت از جا کنده شدو یقه ی هوسوکو توی دست گرفت، غرید:
_ولی اون مرده... می فهمی؟ اون مرده... نمیتونه جلومو بگیره... تو هم نمیتونی! من باید انتقامشو بگیرم‌‌... دهن اون حرومزاده ها رو سرویس میکنمو بعد می میرم! برنامه اینه...
هوسوک یونگیو با خشونت کنار زدو گفت:
_اگه اینجا بود ازت متنفر می شد... تو ارزششو نداشتی که به خاطرت از زندگیش دست بکشه!
شوگا پوزخند زدو عصبانیتشو با لگد محکمی که به بشکه زد خالی کرد، گفت:
_آره حق با توعه... ولی میدونی چیه؟ منم ازش متنفرم... ازش متنفرم که تنهام گذاشت... ازش متنفرم که اومد توی زندگی تخمیم در حالی که قرار بود بره... منِ خر داشتم زندگیمو میکردم... چرا؟ واقعا چرا باید اینجوری می شد؟ این زندگی لعنتی داره حساب چیو ازم پس میگیره؟
_یونگی...
سیگار دیگه ای روشن کرد، گوشه ی لبش گذاشتشو در حالی که سوییشرتشو از روی تشک داغون چنگ می زد زمزمه کرد:
_یونگی مرده... یک ساله که مرده، من همراه اون دفنش کردم... حالا فقط یه انبار باروت جلوته که قراره هم خودشو و هم اون حرومیا رو آتیش بزنه..‌.
گفتو از سوله بیرون زد. هوسوک بغضشو فرو دادو گوشه ی دیوار نشست، با خودش گفت:
_متاسفم... فکر نکنم بتونم این کله خرو کنترل کنم... منو ببخش ...

*******************
_____فلش بک_____
میکروفونو رها کردو از روی صحنه پایین اومد، در مقابل تشویق تماشاچی ها نگاه بی تفاوتشو به زمین دوختو به سمت هوسوک رفت، هوسوک به شونش زدو گفت:
_بازم گل کاشتی!... باید جشن بگیریم!
شوگا لبخند کجی زدو گفت:
_چه جشنی!؟ جمع کن بریم انبار... سوجون اونجا منتظرمونه!
هوسوک نچ نچی کردو گفت:
_هنوزم نمیخوای دست برداری ؟ به خدا سوجون خطرناکه یونگی...
یونگی شونه ای بالا انداختو در حالی که از سالن خارج می شد گفت:
_من که ازش نمی ترسم... هر عملی عکس العمل داره. باید وقتی که دورم میزد بهش فکر می کرد!
هوسوک پشت سرش راه افتادو گفت:
_از خر شیطون بیا پایین... اون نوچه ی یکی از کله گنده های مافیای مواد مخدره!
شوگا سیگارشو روشن کردو گفت:
_هوم... خب که چی؟ من پولمو ازش پس می گیرم!
موتورشو که روشن کرد هوسوک پشت سرش نشست، سیگار نصفشو روی زمین انداختو گفت:
_تو کجا؟
_کله خر هستی ولی قبلا بهت گفته بودم... من تا ته جهنمم باهات میام!
یونگی لبخند کجی زدو راه افتاد، هوسوک پرسید:
_برنامه چیه؟
_هوم... برنامه... خب میریم انبار ، اون سوجون حرومزاده رو مثه سگ می زنیمو من پولمو پس می گیرم!
هوسوک با ناباوری پرسید:
_شوخی که نمی کنی؟ همینجوری بدون برنامه داری میری جایی که حداقل بیست نفر آدم اونجان؟
_می ترسی می تونم پیادت کنم!
هوسوک با کلافگی نفسشو بیرون دادو گفت:
_از پماد هنوز مونده؟
یونگی خندیدو پرسید:
_آره فکر کنم... چطور؟
_خوبه... نمیخوام جای زخما روی صورتم بمونه!
یونگی با خنده سرعتشو بیشتر کرد... می دونست وقتی هوسوک میگه تا ته جهنمم باهاش میره شوخی نمی کنه. با خودش فکر می کرد تنها قسمت خوب زندگیش داشتن همین رفیقشه... وگرنه دنیای سیاهو سفیدش تخمی تر از اون بود که کسی توش دووم بیاره!
وقتی یونگی موتور مشکی رنگشو رو به روی در انبار پارک کرد ، سوجون و دو تا از نوچه هاش رو به روشون سبز شدن، سوجون با پوزخند گفت:
_به به ... ببینین کی اینجاست! چی باعث شده معروف ترین رپر زیر زمینی میکروفونشو ول کنه و سر از این خرابه در بیاره؟
یونگی با پوزخند از موتور فاصله گرفت، رو به روی سوجون ایستادو گفت:
_اومدم از چند تا حرومی پولمو پس بگیرم!
سوجون نوچ نوچ کرد... دور یونگی چرخیدو گفت:
_اوه بیخیال! ... تو سوسول تر از این حرفایی مگه نه؟ یه بچه خوشگل پر ادعایی که فک میکنه هر چیو هر وقت که بخواد می تونه داشته باشه!
یونگی نگاهشو به نوچه های سوجون دوختو گفت :
_فندک دارین؟
هوسوک با نگرانی به یونگی زل زده بود، یکی از نوچه ها به سوجون نگاه کردو با نگاهش ازش اجازه گرفت که فندکشو به یونگی بده یا نه، وقتی سوجون با لبخند کجش سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد مرد جلو اومدو فندک زیپوییشو داد، یونگی با خنده فندکو توی دستش چرخوندو بعد یقه ی سوجونو توی دست گرفت، توی صورتش غرید:
_عوضی... تو منو دور زدی... میدونی عاقبتش چیه؟
سوجون سعی کرد خودشو از بین دستای یونگی آزاد کنه، غرید:
_چه غلطی داری می کنی؟ تنت میخاره؟
شوگا تیز نگاهش کردو مشت محکمی زیر چشمش نشوند، وقتی دوباره سمتش حمله کرد تا بزنتش نوچه های سوجون بهش دوره اش کردن، هوسوک به کمکش اومد تا رفیق عزیزش تنهایی ضربه های محکم مشتای اون مردا رو تحمل نکنه! سوجون پشت نوچه هاش ایستادو با دست خون روی گونشو کنار زد، با پوزخند گفت:
_این برات گرون تموم میشه بچه سوسول!
شوگا به سمتش حمله کردو گفت:
_این بچه سوسولی که میگی تا دهن تو رو سرویس نکنه کنار نمی کشه!
سوجون گفت:
_داری با دم شیر بازی میکنی بچه!
و بعد رو به نوچه هاش گفت:
_ولشون کنین برن! ... ما با اینا کاری نداریم!
یونگی خون توی دهنشو تف کردو گفت:
_ولی کار من باهات تموم نشده!
قبل از اینکه سوجون حرفی بزنه سمت موتور سیکلتش رفت، بطری مشروبی از داخل باکس موتور در آوردو برگشت سمتشون، با لبخند چشمک زدو بعد بطریو سمت یکی از بسته های بزرگ مواد پرت کرد، فندکو توی هوا تکون دادو روشنش کرد، پرتش کرد سمت همون بسته و وقتی صدای شعله ور شدنشونو شنید گفت:
_خب میدونی... خودم فندک داشتم ولی بعدا به کارم میومد... اوه راستی، متاسفم که اینجوری شد... مطمئنم قیمت اون بسته چند برابر پولی بود که باید بهم می دادی... در هر صورت تو یه حرومزاده ی احمقی!
وقتی سوجون با خشم بهش حمله کرد با خنده سوار موتورش شدو گفت:
_حالا بی حساب شدیم‌... ولی یادت نره از یه رپر بچه سوسول چی بر میاد!
هوسوک که پشت ترکش نشست گازشو گرفتو دور شد، صدای فریاد سوجونو شنید:
_رئیسم تو رو می کشه! منتظر عواقب کارت باش...
پوزخند زدو انگشت فاکشو نشونش داد، زیر لب گفت:
_هاها... حسابی ترسیدم! ... مردک ترسو... اگه پشت نوچه هاش قایم نمی شد نشونش میدادم!
هوسوک خون بینیشو با انگشت پاک کردو گفت:
_عقل توی سرت نیست... الان چیکار میخوای بکنی؟
شوگا خندید، گفت:
_حالا می تونیم جشن بگیریم! ... خب کجا بریم؟

⛓️ATONEMENT⛓️Where stories live. Discover now