𝔰𝔬𝔭𝔢

172 18 18
                                    

یونگی همینطور که آهنگ مورد علاقشو میخوند کاپ کیک هایی که درست کرده بود رو توی فر قرار می‌داد.
با صدای زنگی که روی میز بود به سمت پیشخوان رفت و هیونگش یعنی نامجون رو دید .
_سلام هیونگ دلم برات تنگ شده بود.
_گربه جون ما فقط یه روز همو ندیدیم که دلت تنگ شده؟
_به حر حال که دلم تنگ شده خب بگذریم کاری داری که اومدی؟
_اره میخواستم چند روز با هم برای تعطیلات عید بریم دگو نظرت چیه؟
_عالیههههه هیونگ
با صدای فر به سمت فر رفت و کاپ کیک های توت فرنگی رو برداشت .
_هیونگ کاپ کیک...........
نامجون اونجا نبود..
رفت سمت پیشخوان کاغذی رو دید که روش نوشته بود .
_میبینمت⁦(ㆁωㆁ)⁩
لبخندی شیرین روی لباش جاری بود .
صدای در اومد .
پسر وارد شد
یونگی با دیدن اون پسر لبخندی که چند ثانیه پیش روی لباش بود خشک شد .
با جدیت گفت
_تهیونگ مگه بهت نگفتم که اگه رفتی دیگه برنگرد هان
_تو کسی نیستی که برای من تصمیم بگیری .
یونگی کت آبی رنگشو  و کلیدشو برداشت .
به سمت در رفت که تهیونگ جلو شو گرفت
_کجا میری ؟
_ ببین تهیونگ رابطه ی ما ۲ ماهه که تموم شده چرا انقد ادامش میدی؟
_تو رسمی دوست پسر منی
یونگی از زیر دست تهیونگ رفت سمت در
در رو باز کرد
HS
ماسکمو قشنگ گذاشتم روی صورتم که کسی نفهمه من هوسوکم
واقعا ایدلی سخته که بخای خودتو از بقیه پنهان کنی
از خونه بیرون زدم .
دم یک کافی شاپ یه پسر  پسری رو به دیوار چسبونده بود .
پسر کوچک تر میخاست از زیر دستش در بیاد رفتم سمتش
_چرا دوست پسر من رو گرفتی و چسبوندی به دیوار
هر دو پسر متعجب به هوسوک نگاه میکردن .
_واقعا این دوست پسرته تهیونگ جوری گفت که پوزخندی روی لباش بود .
یونگی متعجب بود که با چشمک پسر ماسک پوش به خودش اومد
_اره .... این دوست پسرمه....
و دست هوسوک رو گرفت طوری که لپاش گل انداخته بود

و دست هوسوک رو گرفت طوری که لپاش گل انداخته بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تیپ هوسوک

تیپ شوگا _______________________________________________________دو پسر دست همو گرفتند و رفتن به سمت چپ زیر درخت هایی که برگ های صورتیشون روی زمین می‌ریخت رد شدن بوی گل های تازه شکفته کل شهر رو گرفته بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


تیپ شوگا
_______________________________________________________
دو پسر دست همو گرفتند و رفتن به سمت چپ
زیر درخت هایی که برگ های صورتیشون روی زمین می‌ریخت رد شدن بوی گل های تازه شکفته کل شهر رو گرفته بود.
یونگی رو به هوسوک شد و گفت
_ممنونم از لطفتون
هوسوک گفت :اون پسر با هات نسبتی داره؟
_نه اکسمه
_اهان
_میشه شمارتون رو بدید؟
_15464827809
(شماره چرت و پرت ⁦ಡ ͜ ʖ ಡ⁩)
_اسمت چیه
هوسوک دست یونگی رو گرفت و به جای خلوتی رفت و ماسکشو کشید پایین
Yg
باورم نمیشه ..... یعنی آیدل مورد علاقم کمکم کرده؟
_هوسوک شی.... میشه ازتون امضا بگیرم؟؟
_ به یه شرطی
_چه...چه شرطی ؟
_ اینکه تو دوست پسر من بشی
چییییییی..آیدل مورد علاقش داشت بهش درخواست میداد؟؟؟؟؟؟
_قبولهههههههه
گوشی یونگی زنگ خورد .
_سلام هیونگ
_ آره میام ولی با یه مهمون
_با دوست پسرم
_ باشه هیونگ
قطع کرد
_کی بود بیبی؟
_هیونگم اسمش نامجونه و امروز بهم گفت که میخواد بریم برای تعطیلات دگو تو که میتونی بیای؟؟؟؟
_ عاره هر چی بیبیم بگه
یونگی خودشو توی بغل هوسوک پرت کرد و دستاشو دور گردن هوسوک حلقه کرد .
هوسوکم از فرصت استفاده کرد و بوسه ای روی لبای یونگی زد و عین نوزاد ها بغلش کرد و سمت خونش رفت .
____________________________________________________
(در حالی این فیکو می‌نویسم که دارم از مقصد ماسوله به رامسر میروم )
اینم درخواستی یکی از بچه ها بود که بنویسم .

____________________________________________________(در حالی این فیکو می‌نویسم که دارم از مقصد ماسوله به رامسر میروم )اینم درخواستی یکی از بچه ها بود که بنویسم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اینو صبح گرفتم .
قشنگ شد؟؟؟
این مردههه چرا اینجا وایسادهههههههههه

𝔅𝔱𝔰 𝔒𝔫𝔢 𝔰𝔥𝔬𝔱Where stories live. Discover now