با باز کردن پنجره، پوک عمیقی به سیگارش زد و دودش رو بیرون فرستاد. با حلقه شدن دستایی دور کمرش ناخودآگاه هینی کشید و سرش رو برگردوند.
-حیف این هوای بارونی نیس که سیگار میکشی؟ جای این بیا بریم بیرون بوی خاک خیس رو وارد ریه های دوست داشتنیت کن.
جونگکوک خنده ی آرومی کرد و سیگار رو خاموش. تهیونگ لبخندی زد و با کشیدن دستش، اونو به فضای بیرون از اون کلبه ی چوبی دعوت کرد.
-دنیا قشنگ نیست؟ اینجا رو میگم. بیرون از شلوغی شهر، فقط منو توییم. با هم..
+دنیا قشنگه چون دنیای من تویی.
تهیونگ لبخند زیبایی زد. با گفتن جمله ی "الان بر میگردم" همسرش رو زیر بارون نم نم تنها گذاشت و پا به دنیای گرم خونه ی چوبیشون گذاشت. با پخش شدن اهنگ song from a secret garden، لبخند شوکه ای زد منتظر به در چشم دوخت. با خارج شدن تهیونگ و پدیدار شدنش، دستش رو به سمتش دراز کرد و با حلقه شدن دستاش دور کمرش، متقابلا دستاش رو دور گردن تهیونگ زندانی کرد. به آرومی بدن هاشون رو همراه با ریتم تکون میدادن.
+چرا اهنگ عروسیمون؟ اونم تو این شب؟
-برای دیدن لبخند روی لبات.
جفتشون لبخند زیبایی زدن، با پیوند خوردن لبهاشون به هم، بوسه ی آرومی رو شروع کردن.
+منو غرق میکنی ته، منو غرق چشمات، دستات، همه چیزت میکنی. منو ۵ ساله که غرق خودت کردی و من هر روز بیشتر از این غرق شدن لذت میبرم. تو بهم بگو، تو این شب مقدس بگو چرا؟
-چی چرا زندگیه من؟
+چرا من انقد خودم رو غرق شده در تو میبینم؟
-شاید چون منم غرق چشمای آهوییت شدم
و لبهاشون بهم متصل شدن. اون شبِ مقدس تولد تهیونگش بود و چی از این بهتر که توی کلبه ی چوبی که با عشق با هم درستش کرده بودن، وقت میگذروندن و فقط از حال الانشون لذت میبردن؟
YOU ARE READING
Song Form A Secret Garden | Vkook
Fanfictionیه سناریو کوتاه از ویکوک برای تولد تهیونگ دوست داشتنی♡