آهنگ sweet creature رو هم پلی کنید حین خواندن داستان 🤭💚💙
.............
شب قبل از تولد لویی ، هری زنگ زده به لیام زین و نایل و باهم هماهنگ کردن .همشون کلی استرس دارن ، میخوان لویی رو کلی چون لویی دوست نداره این تولدشو ، چون قراره سی سالش بشه .
نایل قرار شده کیک تولد رو بگیره ... با سلیقه خودش
زین و لیام و هری هم باهم کلی حرف زدن و فکر کردن که چه هدیه ای برای لویی بخرن و بالاخره بعد از ساعت ها بحث به یه نتیجه ای رسیدن.
همه شب قبل رفتن خونه نایل و اونجا رو کلی تزیین کردن . نمیشه که تو خونه لری باشه آخه لویی بو می بره !
با ذوق شوق زین شرشره می چسبونه ، لیام بادکنک باد میکنه ، هری هم داره تو آشپزخونه برا فردا تدارک میبینه !
نایل هم در حال جمع و جور کردنه که هری هم بهش ملحق میشه.
همه سرشون تو کار خودشونه که زین با یه چیز تیزی به بادکنکی که لیام داره باد میکنه میزنه ،بادکنکمیترکه .
قیافه لیامی که با جدیت داشته بادکنک باد میکرده و حالا شوکه شده دیدنیه !
زین از قیافه لیام و کاری که کرده خندش میگره ، هری و نایل و به دنبال اونا لیام هم میخنده ... خونه غرق صدای خنده هاتون میشه .
موقع رفتن هری به همه یاد آوری میکنه که قرار بوده چی کار کنن !
نایل ، زین و لیام به قیافه پر استرس هری میخندن.
نایل : هری هری هری ... همه چی خوب پیش میره مرد ...
زین : اینجا رو باش ... مثل بچه کوچولو ها دست و پاتو گم کردی !
لیام : توی این کار تنها نیستی ما هممون میخوایم این تولد به خوبی پیش بره ، پس راحت برو خونه بخواب ... اگه دیر بری لویی شک میکنه ها !
......
هری آروم در رو باز میکنه . چراغ ها خاموشه . یه نفس عمیقی میکشه و خیالش راحت میشه که حتما لویی خوابه و قرار نیست سوال جواب بشه !!
یهو چراغ روشن میشه .
- اگه دوست دارید می فرمایید کجا بودید ؟
هری شکه شده بر میگرده و به قیافش اخموی لویی نگاه میکنه ...
سری تکون میده و لبخند میزنه .
هری : بیرون بودم لاو ...
لویی : خوب شد گفتی ! کجا بودی هزا؟
هری : میشه فردا راجبش صحبت کنیم من خیلی خستم !
لویی دست به کمر سری تکون میده و میره توی اتاق ، هری هم به دنبالش وارد اتاق میشه .
لویی : اعصاب منو هم هی خورد میکنه ، نمیگه آدم نگران میشه ، شیطونه میگه بندازمش از اتاق بیرون بره رو کاناپه بخوابه که تنبیه بشه .... اه اه ...