دردسر💜

341 18 0
                                    

کوک:ات کجاس
جیمین:خوابه  امروز خیلی شیطونی کرد
کوک:اره
داشتن حرف میزدن ک من با یه عروسک اوندم رفتم روی پای جیمین نشستم
جیمین:پرنسس بیدار شده
_اوهوم
کوک:سولییییییی(خدمتکار عمارت)
سریع اومد تا چشمش به من خورد قشنگ معلوم بود حرس میخوره
خودمو بیشتر تو بقل جیمن فشردم
کوک:شیر خانومو بیار
سولی زبونشو تو دهنش چرخوند
سولی:چشم اربابب
کوک:ملکه ی من نمیخوای بیای بقلم؟
_از بقل جیمین پاشدم رفتم بقل کوک
کوک:چرا ملکه حرف نمیزنه
_خوابم میاد
کوک:الان شیرتو میارن بعد بقل من بخواب
_باجه
جیمین:پرنسس من
سولی بعد چند مین باشیشه شیر صورتی خوشگلم اومد
سولی:بفرمایید ارباب
کوک:شیشه شیرو گرفت داد بهم یکمی ازش میک زدم که گریم درومد توش فلفل داشت
_هققققققققق جییییییغ توش فلفلههههه هقققققق
شروع کردم به گریه کردن
جیمین سریع شیشه شیرو گرفت درشو باز کرد یکم خورد که قرمز شد کوک منو سریع برد سمت سرویس
کوک:هیییش پرنسس الان تموم میشه هییششش خوشگلم
_درد میکنهههه هققق
دهنمو شست یکمی بهتر شد ولی هنوزم درد میکرد
_هقققق ددییییی
کوک:میکشمش قشنگم اروم باش هیششش تموم شد
منو براید استایل بقل کرد از پله ها برد بالا منو گذاشت تو اتاق
بقلم کرد گذاشت تو تخت که خواست بره ک سفت بقلش کردم
_نرو هق
کوک:باش پرنسسم گریه نکن دیگه تموم شد حساب اونم میرسم
کوک عروسک خرگوشیمو داد بقلم سفت بقلش کردم
کوک اومد کنارم دراز کشید منو کشید تو بقلش
صدای داد و بیداد جیمین میومد ک یهو در باز شد و سولی اومد تو و سریع موهامو کشید جیغم درومد
_جیییییییغ
سریع کوک و جمین گرفتنش جیمین دستشو جوری پیچوند که صدای استخوانش اومد بد جور شکست
سولی:جییییییییغ
کوک: به چه حقییییی دست زدی بهششششش
جیمین:هزره بی لیاقت
جیمین:هم فلفل می‌ریزی تو شیرش و هم موهاشو کشیدیییی میکشمت
کوک همچین موهاشو کشید که بیشترش کنده شد
سولی:جییییغ هقق مگه من چی کم دارم که اونو انتخاب کردین
کوک یه سیلی بهش زد
جیمین:چطور فک کردی ما اونو ول میکنیمممم
که هق هق مان اوج گرفت
_هقققققق
که تازه متوجه شدن همه اینکارارو جلو من انجام دادن
جیمین موهاشو محکم گرفت از پله ها کشید پایین تا وسط خونه سولی هم همش گریه میکرد جیغ میزد ولی حتی نیم نگاهم جیمین بهش نمی‌کرد
جیمین:باداد خوب گوشاتونو باز کنینننن
حتی به خانومممم بگیننن توووو میکشمتونننننن فهمیدیننننن؟؟؟
همه مات و مبهوت بودن که باز گفت
جیمین:فهمیدییننننننن ؟
همه :بله اربابببب
کوک که منو بقل کرده بود گفت:یوجییییییین (اسم بادیگارد)
یوجین:بله ارباب
جیمین:این هرزرو ببرین بدین کل بادیگاردا باهاش یه دور بخوابن ولی نمیره بعد ببندش تو انباری نمیزاری فرارر کنهههه
یوجین:چش.شممم

_________________
هایی اسم من موچیه😁👋
این فیک قبلا تو پیج اینستام اپ شده پیج:btsfake.irn

little girl & daddy'sWhere stories live. Discover now