«شات‌دوم👩‍💻»

3.7K 338 16
                                    

در اتاق کارش رو باز کرد و با دست، پسر کوچک تر رو که به احترامش بلند شده بود، دعوت به نشستن کرد.

دلش می‌خواست سرش رو به دیوار بکوبه.
حتی با وجود دو لیوان نسکافه‌ای که خورده بود نه تنها از سردرد و خواب آلودگیش کم نشده بلکه سرگیجه هم اضافه شده.

آخه کدوم آدم عاقلی بعد از دوبار خود ارضایی، خوردن سه بطری سوجو و نخوابیدن کل شب قرار صبح روز بعد حالش خوب باشه.
محض رضای فاک اون حتی دوش هم نگرفته بود.

با یادآوری اخرین خود ارضایی دیشب و فانتزی سکسی که با پسر مودب و معصوصی که جلوش نشسته بود، زده گونه هاش از شرم سرخ شد.

جونگکوک درگیر چند پرونده ساختمان سازی بود که دیشب سونبه‌اش بخش تحویل داده بود.
پسر کوچک تر سخت مشغول برسی جزئیات حتی روحش هم خبر نداشت که اون سونبه نیم چه شیطانیه و چه افکار پلیدی داخل سرش می‌گذره.

تهیونگ از حواس پرتی پسر استفاده کرد و به خشتک شلوار لی زل زد.
فاک... اون دیک بزرگ حتی از زیر شلوار گشادش هم معلوم بود.

افکار مزخرف و فانتزی ها مثل موریانه به ذهن تهیونگ حجوم آوردن.
زیر اون حجم از عضله و سنگینی بدن، به فاک رفتن با یه دیک کینگ سایز چه حسی می‌تونه داشته باشه؟
خدای من... تمام این افکار به ذهن افراد بالای بیست و پنج سال باکره می‌رسید یا کیم از دست رفته؟

حالا عذاب وجدان جای اون فانتزی های سکس رو گرفته و پسر بزرگ تر دلش می‌خواست از پنجره طبقه نوزدهم خودش رو پایین بندازه.

جونگکوک پسر خوب و قابل احترامی بود.
اگه پارتنر داشته باشه چی؟ واقعا همچین افکاری خیلی زننده و زشت بودن.
باید به عنوان یک فرد بزرگ تر از خودش خجالت می‌کشید.

یه طرف قفسه های کتاب داخل اتاق رفت و چند ‌پرونده پروژه های شکست خورده چند سال اخیر رو جدا کرد.
یک طرف میز کارش به دیوار تکیه داده شده بود به همین خاطر چاره‌ای جز رد شدن از جلوی پسر کوچک تر که همچنان درگیر پرونده بود، وجود نداشت.

آب دهنش رو قورت داد و زمزمه وار گفت.
_: جونگکوک کمی برو عقب تر.

پسر بیچاره هم که که منظور هیونگش رو متوجه نشده بود تنها به اندازه یک انگشت خودش رو از میز فاصله داد.
فکر می‌کرد تهیونگ برای برداشتن چیزی ازش درخواست کرده عقب بره پس بدون توجه به کارش ادامه داد و همون‌طور که پرونده رو روی یکی از دست هایش گذاشته بود، با دقت به چک کردن محاسبات پول های پرداخت شده ادامه داد.

تهیونگ نگاه مرددی به فضای کم برای رد شدن، انداخت.
سرجمع فاصله بین میز و صندلی مثلا عقب کشیده شده جونگکوک تنها یک وجب جا باز شده و از طرفی دلش نمی‌خواست حرفی رو دوبار تکرار کنه.

کف اتاق پر از کاغذ خورده و مچاله شده، پوست مداد تراش شده، چندین پاک کن نصفه و نیمه و حتی اگر دقت زیاد تری به خرج می‌داد حتی لیوان شیشه‌ای که تهیونگ چند وقت پیش داخلش قهوه خورده و یک دفعه ناپدید شد هم ببینه.

«𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕𝐒𝐇𝐎𝐓𝐒|کوکوی‌شاتز»Where stories live. Discover now