بوسه اشتباهی

1.7K 279 9
                                    

سلام
من جیمینم یه پسر دورگه روسی و کره ای ... مامانم از پدرم که کره ای بود خوشش میاد و باهم ازدواج میکنن برا همین پوستم همیشه رنگ پریدس و چشام رنگیه به مامانم رفتم ... ۲۵ سالمه .. یه خواهر بزرگ تر دارم به اسم پارک رزان که ۲۸ سالشه و ازدواج کرده  .. خداروشکر الان پدر و مادرم یه نوه دارن وگرنه گیر میدادن تا من ازدواج کنم و بهشون نوه بدم ..
خواهرم منو از این دردسر نجات داد ..
خانوادم شرکت دارن .. شرکت وارداتی لباس و پوشاک که کاملا معروفه و این یعنی رسانه و خبرنگار ها همیشه دوربین به دست چه از نزدیک چه از دور منتظر یه خبر از ما هستن و سرشون تو کون ماهاست و این اعصاب خوردکنه
... حتما میپرسین چرا ازدواج نکردم .. دلیلش مثل روز روشنه چون وقت ندارم .. از وقتی سنم پایین بود
با پدرم میرفتم شرکت تا اینکه تو رشته اقتصاد فارغ التحصیل شدم و پدرم کاملا به طور غیر رسمی خودش رو بازنشست کرد و خونه نشین شد و همه کارای شرکت افتاد سر من بدبخت فلک زده حالا روشن شد چرا ازدواج نکردم ؟... من حتی وقت سر خاروندن ندارم چه برسه به لاس زدن و قرار گذاشتن حالا بماند که تصمیم ازدواج بگیرم یا نه چون به طرز عجیبی وقتی دختر میبینم پوکر فیس میشم .. هیچ حسی بهش پیدا نمیکنم حتی اگه طرف کایلی جنر باشه

دوست های محدودی دارم که صمیمی ترینشون جونگکوکه به طرزی صمیمی که به شوخی همدیگرو اسپنک میکنیم 😶😶 ! ... شاید عجیب باشه ولی ما اینطوری هستیم
بزارین از جونگکوک براتون بگم .. اون پسر جعون جانگهیونه ... یه پسر دورگه آمریکایی و کره ای که هرودومون به لطف پدرهامون مثل بلبل کره ای حرف میزنیم... یه پسر خوش تیپ چشم سبز که پوستش برنزه ست.‌‌.. شرکت اون ها تبلیغاتیه و خود جونگکوک هم دانشگاهیه من بود و باهم تو رشته اقتصاد فارغ التحصیل شدیم .. از اون موقع تا حالا دوستیم

امروز روز شانزدهمین سالگرد شرکتمونه و مامانم طبق معمول داره تلاش میکنه جشنمون حتی از جشن های قبل پر زرق و برق تر و بهتر باشه ... منم که مشکلات مهمتری تو نظر دادن اینکه تم جشن چی باشه دارم پس بدون اینکه حرفی بزنم با یه بوس رو لپ مامان و خداحافظی سرسرکی با گرفتن دعوت نامه ها از عمارت رفتم بیرون

+ آقای کیم بعد از اینکه من رو به شرکت رسوندین میخوام این دعوت نامه هارو ببرین به عمارت جعون

به راننده گفتم و با گرفتن آیپد شروع کردم به طراحی کردن

روز جدید من و مشکلات تکراری من امروز از ساعت ۶:۰۰ شروع شد .. بزن بریم تو کارش
.
.
.
.

امروز خیلی خسته شدم .. چرا انقدر این کار آموز های طراحی دیر به دیر یاد میگیرن ؟؟ ... حسابی خستم کردن ... با گرفتن کتم از شرکت بیرون اومدم و به طرف ماشین رفتم .. باز خوبیش اینکه امروز زودتر میرم خونه و یکم استراحت میکنم .. همین که رسیدم خونه مستقیم رفتم اتاقم و بدون عوض کردن لباسام افتادم روی تخت

عشق خودش به وجود میاد Where stories live. Discover now