tinaa^^

14 6 3
                                    


منو تو فاصله خیلی زیادی باهم نداریم؛ خب شایدم داریم…توی دنیایی با هم آشنا شدیم که بهش میگن مجازی. ولی تو واقعی ترین اتفاق مجازی زندگیمی.
هنوز نتونستم بغلت کنم ببوسمت و توی بغلم بگیرمتو موهاتو بهم بریزم…ولی ریزو درشت روح پاکتو میشناسم
خط به خطِ چتامونو حفظم خورشید من…
و با خط به خطش زندگی میکنم.
تو زیبا ترین اتفاق دنیای منی
دنیایی که با دنیای واقعیِ آدما خیلی فاصله داره.
بعدِ این همه مدت که میگذره، نباید کسی از من انتظار داشته باشه که بتونم یه روز بدون فکر کردن بهت بگذرونم…(دو سال و خورده‌ای شد)
هنوزم؛
"تاریخِ تولدت" ، تاریخِ آشناییمون ، روزی که از هم دور افتادیم، دوباره به هم برگشتیم
تولد پارسالت؛
روز اولی که برای بوکم کامنت گذاشتی
وقتی برای بار اول تین تین صدام کردی
وقتی اون اولا مامی صدات می‌کردم (💀✨)
و تک تکِ تاریخ‌ها و خاطرات رو خوب یادمه زیبای من…

و همچنین اگه یه روز ماه شدم
قول بده خورشیدم باشی تا زندگیمو روشن کنی نور من☽♥︎

"به یاد موندنی‌ترین و شیرین ترین خورشید تولدت مبارک."

  
                         ♡

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 09, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝑩𝒂𝒉𝒂𝒓 𝑫𝒂𝒚;)Where stories live. Discover now