Beyond friendship

446 88 30
                                    

با ورودش به دانشگاه همه نگاه ها به سمتش برگشت دلیلش چی بود؟  

ظاهرش یا رایحه ای که داشت؟ 

شاید بقیه انتظار داشتن که اون یه آلفا شه!! چون قد بلندی داشت ولی اینطور نشد، اون یه امگا شده بود. خب نمیشه فقط به خاطر قد بلند یه نفر گفت که اون میتونه آلفا بشه نه؟  

به هرحال نمیشد کمر باریک و ظریف و اون دستانِ کوچولوش رو نادیده گرفت، یا اون قیافه جذاب و کیوتش!  

هرچی که بود اون توی دوسال نبود و توی اون دوسال تازه گرگ درونش که یه امگا بود خودش رو نشون داده بود.

امگا های زیادی چه دختر و چه پسر که آرزوی آلفا بودن اون رو داشتن، الان نا امید بودن. اما برعکس اون ها آلفا های  دیگه خیلی براشون سخت بود، که گرگ درونشون رو کنترل کنند. آخه مگه با اون رایحه دلپذیر یا حتی اون لبخند می شد گرگ درونشون سرکوب کرد؟  

ژان هم متوجه اون نگاه ها بود. ولی مثل همه ی گرگ ها که دلشون  می خواست با جفت حقیقی خودشون باشن اون هم می خواست با جفت حقیقی خودش یکی شه!

حالا آخرش اگه دیگه جفتش پیدا نمی شد می تونست بایه آلفای جذاب قرار بذاره نه؟ 

با پیچیده شدن رایحه یِ جدید همه نگاه ها به سمت اون کشیده شد.

بله درسته وانگ ییبو بود. آلفا جذاب و مغرور دانشگاه همه به خاطر طرز رفتار،  جذبه خاصی که داشت وشونه های پهنش  این رو می دونستند که ییبو یا بتا می شه یا آلفا که در صد آلفا بودنش بیشتر بود.

نگاه های دیگه براش مهم نبود اصلا به یه ورش هم نمی گرفتشون. اما نگاه دوست و همبازی بچگی اش که دوسال ازش دور بود، رو  نمی تونست نادیده بگیره. 

پس به طرفش رفت. رایحه ای که داشت خیلی خاص بود. شایدم برای اون خاص بود! خیلی شیرین و دوست داشتنی بود، جوری که گرگ درون آلفا زوزه کشید.

ژان هم متوجه خاص بودن اون رایحه شد . خب در نبودش گرگ ییبو هم نمایان شده بود و اون به الفا بود! یه آلفا اصیل همون طور که ازش انتظار می رفت.

به ژان نزدیک تر شد ن دست  کوچک و زیبای امگا رو درون دست خود فشرد.

گرگ درون ییبو خیلی بی طاقت شده بود و دوست دلشت هرچه زود تر ژان رو به آغوش بکشه و رایحش رو وارد ریه هاش کنه. بی توجه به دانشجو های دست ژان رو کشید و اون رو درون آغوش خود انداخت. اون رو به خود فشرد، چقدر حس خوبی بهش دست داده بود.صورتش رو به طرف گردن ژان متمایل کرد. نفس عمیقی کشید
و با تمام وجود رایحه ی دل انگیزِ وانیل و توت فرنگی رو درون بینی خود کشید. چیزی برای شک کردن وجود نداشت اون امگا جفتش بود. چی بهتر از این؟! درسته که دوستش بود. ولی حسی که اون بهش داشت مثل دوست داشتن ساده ای که بین دوست ها وجود داشت، نبود. یه چیزی فراتر مثل عشق...

Beyond friendshipWhere stories live. Discover now