سلام؟!👈🏻👉🏻
بیست و چندمین روز بهارتون مبارک🌱
خب، نمی دونم چرا این موقع شب یهو تصمیم گرفتم بیام اینجا و حتی نمی دونم قصد دارم چی بنویسم اینجا؛ ولی خب حس کردم که نیاز دارم باهاتون حرف بزنم؟ :(
اول از همه تشکر می کنم بابت ووت ها و کامنت هاتون💗و بعد عذرخواهی می کنم بابت این غیبت کبری و توقف پیدا کردن فیکباور کنید هفتاد درصدش تقصیر کنکورـه :(
حقیقتا چیزی حدود پنج بار من پارت بعد استرابری رو نوشتم و پاک کردم...
و بعد به این نتیجه رسیدم که نمی تونم دیگه به ترسیم کردن شخصیت جنویِ داستان ادامه بدم؟!
و بعد از اون بارها تصمیم گرفتم استرابری رو از اول و با یه جنویِ جدید بنویسم...
چون حقیقتا حس می کنم اگر چنین جنو و چنین رنجونی در واقعیت وجود داشتن، رابطشون همون اول به ادارۀ پلیس و اینجور جاها ختم می شد؟و در آخر تصمیم گرفتم که باهاتون صحبت کنم و نظرتون در مورد شخصیت جنو، رفتارش و نوع ورودش به فیک رو بپرسم...
و همینطور... اگر که شما رنجون بودید و یه غریبۀ جنو نامی، از ناکجا آباد پیدا می شد و اینجوری باهاتون رفتار می کرد، مشتتون به سمت صورتش پرواز می کرد یا ضربان قلبتون سر به فلک می کشید؟اگر هر حرف و نظری دارید لطفا باهام به استکراچ بگذارید✨💞
YOU ARE READING
sᴛʀᴀᴡʙᴇʀʀʏ & ᴄᴀʀᴀᴍᴇʟ ▹ ɴᴏʀᴇɴ
Fanfiction- ɢᴇɴʀᴇ: ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ, sʟɪᴄᴇ ᴏғ ʟɪғᴇ - ᴄᴏᴜᴘʟᴇ : ɴᴏʀᴇɴ,... لی جنو، پسر مشکی پوشی که تو یه شب بهاری وارد زندگی هوانگ رنجون شد تا احساسات تازهای رو به قلبش هدیه کنه...