part3

213 28 11
                                    

ج:الان با منی یعنی خب مگه میشه واسا نههههه
ت:عاام یعنی نمیشی
ج:نمیدونمم واقعا نیاز دارم دربارش فکر کنم
ت:عاام اوکیه هر وقت دوست داشتی میتونی جواب بدی
ج:مرسی و اینکه پا درد گرفتم میشه مستقیم بریم سمت خوابگاه
ت:میخوای بیا رو کولم
ج:نه در اون حدم نیس میتونم تا خوابگاه تحمل کنم
ت:هر جور راحتی
وسطای راه بودیم دیگه واقعا پاهام یاری نمیکردن
ج:تهیونگا میشه بیام رو کولت
ت:ارهه اره بیا
ج:ببخشید
ت:نه مشکلی نیس
رسیدیم خونه که من لباسامو دراوردم رفتم تو دسشویی که پمادمو بزنم طبق معمول میخواستم تهیونگو صدا کنم ولی امشب فرق داشت نمیتونستم صداش کنم خجالت میکشیدم یعنی بیشتر از روزای دیگه
تو فکر بودم که با صدای در یهو پریدم
ج:بلهه
ت:نمیخوای پمادتو بزنی
ج:عاامم زدم
ت:اووو بالاخره دستت رسید
ج:عارح(وِی مثل چی گه میخورَد)
رفتم دراز کشیدم رو تخت که بعد چن دیقه تهیونگم اومد کنارم دراز کشید امشب نتونستم بغلش کنم نتونستم نزدیکش شم حتی پشتم بهش بود
ت:عااام چرا امشب انقد دوری میکنی
ج:عا نه نههه هیچی نیست خب یکم خجالت میکشم
ت:بخاطر همون از زدن پماد صرف نظر کردی
ج:نه نهه پمادمو خودم زدم
ت:پمادت که توی کشو بود
ج:هعی چییییی نههه خب میدونی خجالت میکشم که بخوای اون کارو کنی
ت:شبای پیش خجالت نمیکشیدی
ج:نمیدونم امشب یه احساس دیگه داشتم
بالاخره برگشتم سمتش ولی فکر نمیکردم انقد نزدیکم باشه جوری نزدیک بودیم که دماغامون بهم خورد داشت میومد نزدیک ک خودمو برگردوندم ولی یه سانتم تکون نخوردم چون اون دستای فاکی دور شونم بودن نزدیک تر شد جوری که میتونستم گرمی نفسشو حس کنم
ج:عامم تهیونگ زیادی
با برخورد لبامون نتونستم حرفمو ادامه بدم تا جایی که نفسامون یاری میکرد ادامه دادیم
ج:خبب این چی بود
ت:کیس
ج:نه یعنی چرا خب
ت:میخوای بگی ازش بدت اومد
ج:نه نهه خیلی خوب بود فاک یعنی نه بدم نیومد
ت:حالا پمادتو بده برات بزنم
ج:نه نیازی نیست اصن دردم اوکی شده
ت:ولی باید تا اون موقعی که پماد تموم شه ازش استفاده کنی
ج:خبب اره
ت:پس بده بدو الان از چی خجالت میکشی
پمادو دادم بهش و خیلی راحت مثل همیشه برام زد و بعدش بغلم کرد
ج:تهیونگا(دم گوشش)
ت:بله؟
ج:من میخوام دوسپسرت باشم
ت:الان مطمئنی از این؟؟؟
ج:اره کاملا مطمئنم
ت:مرسی که قبول کردی و این افتخارو بهم دادی اقای پارک
ج:خواهش میکنم مستر کیم
اولین شبی بود که به عنوان دوسپسرش کنارش میخوابیدم بغلم کرده بود که خوابم برد

ج:تهیونگگ خواب موندیم بیدار شو تهیونگااا...دد..ددی
ت:بلععع با من بودی
ج:کس دیگه ای اینجاستت؟
ت:اووو کسی که دیشب خجالت میکشید الان یخش اب شده
ج:اینا مهم نیس خواب موندیم
ت:امروز پنجشنبست
ج:عهه حواسم نبود ببخشید بخواب

از اون شب به بعد روزا تغییر کرده بود همه چی لذت بخش تر بود نزدیک دو سه ماه از رابطمون میگذشت ولی خب خبری از کارای منحرفانه نبود همه چی در حد کیس بود

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 05, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

stranger guy Where stories live. Discover now