سلام
ام خب چیزه اممم ( تمرکزکنننن )
سلاممم من ملینا هستم ^_^و این اولین بوکی هستش که مینویسم:)
وی خیلی ذوق کرده *
خب امید وارم دوسش داشته باشید:]
نمیدونم کسی قراره این بوک رو بخونه یا نه ولی زمان زیادیه که میخوام بنویسمش پس ...
بریم که انجامش بدیمMeli¤_¤
********************************
* فرانکو. ^ سوم شخص. ٪ آنتونیو. #ریتا. علامت های اسم ها
^بعد از یک روزه خیلی خسته کننده به خونه
رسید.* هی سلام چیلی حالت چطوره
* او خودتو لوس نکن فقط چند دقیقه دیر رسیدم
^ خم شد و سر گربه ناز پرورده و لوسش رو ناز کرد بعد هم تصمیم گرفت یه تشویقی خوشمزه بهش بده که از دلش در بیاره، رفت تو آشپزخونه برای گربش
غذا آورد و گذاشت توی ظرف صورتی رنگش،
تصمیم گرفت به ماریا زنگ بزنه و
بهش یاد آوری کنه قراره امروز همو ببینن.
پس گوشیو برداشت و تماس گرفت( بوق بوق .....)
* عجیبه یعنی به این زودی خوابیده؟
* شاید بهتر باشه چند دقیقه دیگه دوباره بش زنگ بزنم
* او راستی خودمو معرفی نکردم من فرانکو هستم ۲۶ سالمه و قراره به زودی داماد خانواده برونی صاحب بزرگ ترین و موفق ترین شرکت های میلان بشم( میلان یه شهر در ایتالیا )
من دورگم مادرم اهل دانمارک بود و پدرم ایتالیا..^ تصمیم گرفت دوباره با ماریا تماس بگیره ولی فقط صدای زنی که میگفت گوشی اون خاموشه رو شنید
* اه اینجور نمیشه باید برم پیشش
^ بلند شد و کتش رو تنش کرد و از خونه زد بیرون سوار فراری مشکی رنگِ توی پارکینگش شد ... خب الکی نبود که قرار بود داماد اون خانواده بشه فرانکو. هم کسی بود برا خودش
بلاخره تو این سن داشتن ۴ تا نمایشگاه ماشین
وارداتی کار هر کسی نبود . بود؟^ رسید دم در خونه و پیاده شد ( تق تق)
* ماریا خونه ای؟؟؟ در بازه؟؟
^ در کمال تعجب در خونه کاملا باز بود و خبری از ماریا نبود و گوشی و همه وسایلش هم اونجا بود تا اینکه رفت توی اتاق. و خب دیدن جنازه ماریا با یک گردن شکسته آخرین چیزی بود که امکان داشت به ذهنش برسه اما همون چیزی بود که دید.
^ خب اون واقعا وحشت کرده بود
^چیکار میتونست بکنه بجز تماس گرفتن با پلیس؟
**********************************************
( اداره پلیس )....
# آنتونیو آنتونیو دوب...اره دو..باره تک...رار شد٪چی تکرار شد چرا با لکنت حرف میزنی ریتا مثل آدم بگو چی شده
# دوب..اره خانواده برونی ( اینجا لازمه توضیح بدم برونی یک نام خانوادگی توی ایتالیا هستش)
٪او ریتا احمق چرا زود تر نگفتی اینبار کجا زود باش باید به رئیس اطلاع بدیم
# از این زود ترر؟؟ تا اینجا دویدمممم
٪ باشه حالا بگو اینبار کجا بوده اطلاعات بیشتری داری؟
# فقط ادرس خونه رو پرسیدم
^ آنتونیو با پوکر ترین حالت ممکن به دست یاره احمقش نگاه کرد
٪ اصلا از کجا خبر دار شدی؟؟
# یه نفر تماس گرفت و گفت که نامزدش که از این خانواده بوده رو با گردن شکسته پیدا کرده
٪ و تو هیچی دیگه ازش نپرسیدی؟؟ :\
# نه ۰_۰
٪ وای به مسیح قسم بار اول آخریه که یه کاری رو به تو واگذار میکنم همین امروز قرار بود تو تماس هارو جواب بدی
٪پففف باید زود تر به رئیس بگیم یکی رو اونجا برای پیگیری بیشتر بفرسته شاید هم اجازه بده خودم برم
# آنتونیو واقعا میخوای بگی قرار نیست منو ببری؟
٪وای ریتا ریتا خودت میدونی که اگه مجبور نبودم حتی باهات کار نمیکرم و حضورت بخاطر رئیسه
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
اینم یه پارت کوچولو برای شروععع^-^Meli¤_¤
YOU ARE READING
عمارت جوزپپینا🖤 Giuseppina Building🎶
Romanceژانر : معمایی . جنایی. کمدی. عاشقانه. ترسناک . از قدیم توی داستان ها اومده گناه کاران جزای کارشون رو پس میدن افراد خوب پاداش نیکی هاشون رو میگیرن . ولی چی میشه اگر گناهکاری ساخته شده دست اطرافیانش باشه؟چی میگه اگر همیشه حق با طرف سفید ماجرا نباشه...