PART_11

230 57 31
                                    

سلام وآمممممم...
ببخشید ولی من توی این دو هفته فقط سه روز توی خونه بودم و تمام تلاشمو میکنم تا حتنا براتون آپ کنم(دیر یا زود داره ولی قطعا آپ میکنم)
❗❗❗راستی تعداد ووت ها نسبت به بازدیدا خیلی کمه هااااااا❗❗❗
حس میکنم داستانام جذاب نیستن وقتی حمایت نمیکنید گایز...
🤍از کسایی که حمایت میکنم یه عاااااااااالمه ممنونم یوج بعتون🙂😘🤍




صبح روز بعد:/

با شنیدن صدای دیسی به آرومی چشماشو باز کرد و به سمت راستش نگاه کرد که با دوتا پا مواجه شد،لبخند ملیحی زد و خوابالود زمزمه کرد:
+سلام پا!
دوباره چشماشو روی هم گذاشت و بعد از چند لحظه چشماشو مث برق گرفته ها باز کرد،پا؟!چرا باید توی تختش دوتا پا باشه؟!
با فشاری که به ساق پاش وارد شد سرشو بلند کرد و  به پایین نگاه کرد که با یه تهیونگِ خوابیده مواجه شد که پاشو(پای یونگی رو) بغل کرده😐
چندبار دیگه پلک زد و وقتی دوباره صدای دیسی رو شنید ناگهان با یه لگد محکم پسرو روی زمین پرتاب کرد و صدای اخ پسر بلند شد.
تهیونگ سرشو بلند کرد و سرجاش نشست دور و برشو نگاه کرد و با شنید غار غار یه کلاغ غر زد:
_فاعک.
نگاهی به یونگی کرد و گفت:
_صبح بخیر چرا پرتم کردی پایین.
/غار غار
_آیییییییش ریلی؟!بازم؟!
یونگی بالاخره به حرف اومد:
+صبح بخیر،پرتت کردم چون مث احمقا لنگ منو با لبخند بغل کرده بودی و پاهای بوگندوتو کنار صورتم گذاشته بود.
نگاهی به پنجره ای که مثل پنجره اتاق خودش سمت چپ تخت بود انداخت و زمزمه کرد:
+عجیبه،این اینجا چیکار میکنه؟!
بعد با چشمای اکلیلی گفت:
+چه وفادار!
تهیونگ نگاهی به کلاغ کرد و گفت:
_آه،حتما تعجب کردی که یه کلاغ دیدی ولی واقعا هیچ ایده ای ندارم چرا این کلاغ شوم یه مدته مدام میاد بیدارم میکنه و بعد میره...
یونگی نگاهی به تهیونگ انداخت و بعد با اخم به کلاغ نگاه کرد و بلند غرید:
+خیانتکار😐
تهیونگ گیج به یونگی نگاه کرد و بعد از اینکه در کش نکرد شونه هاشو بالا انداخت و به سمت حمام رفت:
_من میرم حموم وقتی اومدم بیرون تو برو،حوله هم برات میذارم.
یونگی به ارومی سرتکون داد و با اخم روشو از کلاغ چرخوند چون باهاش قهر بود+_+...
نیم ساعت بعد تهیونگ بالاخره از حموم بیرون اومد و یونگی بعد از اینکه تهیونگ پاشو تو اتاق گذاشت مث جت وارد حموم شد و پنج دقیقه ای دوش گرفت،حوله رو دور کمرش گرفت و بیرون اومد،تهیونگ متعجب به سمتش چرخید و به حرف اومد:
_به این زودی اومدی بیرون؟!
و البته که نگاهش همه جا بود جز به چشمای پسر کوتاه تر.ولی جوابی که از یونگی گرفت باعث شد با چشمای درشت شده بهش نگاه کنه:
+من مث تو کله ی صبح تو حموم جق نمیزنم برا همین زود اومدم بیرون.
بعد از چند ثانیه که یونگی دید تهیونگ خشک شده داره بهش نگاه میکنه پوفی کرد و گفت:
+نترس کیم تهیونگ به کسی نمیگم:]
تهیونگ سرشو تکون داد و روشو برگردوند و توی دلش زمزمه کرد(اگه بفهمی به تو فکر میکردم هم همینو میگی؟!)
با یادآوری چیزی و برای فراموشی گندی ک زده بود سریع به سمت یونگی برگشت و به سمتش قدم برداشت و روبه روش ایستاد،نگاهی به چشمای یونگی انداخت و بعد نگاهشو بین شکم جفتشون چرخوند خم شد و بعد از پوزخندی که زد کنار گوش یونگی زمزمه کرد:
_شکمت خیلی نرم بنظر میاد مین.
و دستشو روی شکم نرمالو و سفیدی که بشدت دلش میخواست انگشتشو بکنه توش کشید...
ولی همانطور که خودتون میدونین یونگی حتی تو فیکا هم تخریب کنندس پس دستشو روی بوت تهیونگ حشید و مثل خودش با پوزخند زمزمه کرد:
+بوتی تو هم خیلی کردنی به نظر میاد کیم...
(دقت کردین من چقد جدیدا بیتربیت شدم؟!😐😂)
تهیونگ بعد از اینکه برای بار دوم توی پنج دقیقه تخریب شده بود سریع صاف وایساد و زمزمه کرد:
_ازونجایی که باید بریم سرکار و لباسای من اندازت نیس تنگ ترین و کوچیکترین لباسامو میارم بپوشی بعد میریم خونت که لباسای خودتو بپوشی.
یونگی نیشخندی زد و بعد از گفتنِ اوکیه روی تخت نشست.
بعد از پوشیدن لباسای تهیونگ و تقریبا نیم متر تا کردن شلوارش و  آستیناش بالاخره به راه افتادن و به سمت خونه یونگی رفتن:)
با رسیدن به خونه یونگی تهیونگ نگاهی به ساختمون انداخت و بعد از چند ثانیه سرشو پایین آورد که با دوتا چشم که روش زوم بود نگاه کرد.
به گربه تپل و اخمالو روبه روش لبخند کجی زد و به این فکر کرد ک چقد شبیه یونگیه.
از پله ها دنبال یونگی بالا رفت و وارد خونه شد،نگاهی به یونگی که لباساشو عوض میکرد انداخت و با دیدن چیزی پشت کمرش که دفعه پیش ندیده بود جلو رفت و دستشو روی کمر پسر گذاشت که یونگی سریع برگشت و گیج نگاهش کرد،تهیونگ سریع پرسید:
_تتو داری؟!
یونگی آروم سرشو تکون داد و تهیونگ دوباره پرسید:
_چرا تتو کردی(Belong to Sherwin)؟!
(بچه ها این یعنی متعلق به شروین)
یونگی اخمی کرد و زمزمه کرد:
+من اینو تتو نکردم و نمیخواستمش.
تهیونگ خواست دوباره سوالی بپرسه که یونگی با اخم غرید:
+به نفعته دیگه چیزی راجبش نپرسی...






گاد.... ببخشید باجه؟!

نارنگی یا توت فرنگی؟!Where stories live. Discover now