Jeongin POV:
بابا تا دم در مدرسه رسوندم و بهم یه مقدار پول داد.
یوگشی ته تغاری...
رفتم سر کلاس با بچه ها دست دادم و رو صندلیم نشستم.
بعد از یکم حرف زدن و شوخی خرکی با دوستام، آدامس بی مزمو تو سطل آشغال انداختم.
میتونستم اون آدامس کوفتیو رو صندلی یه دانش آموز بی دست و پا بچسبونم اما خب...الان کلاس هوانگه...و یکم فعالیتام محدود میشه.
هوف...چرا نمیاد پس؟؟؟
پاهامو رو میز گذاشته بودم و لم داده بودم که سونگیون درو مثل وحشیا باز کرد و وارد کلاس شد.
جونگین:هوششششَه
سونگیون:خانوما اقایون امروز معلم نداریم... بریزین تو هم.
بله؟؟؟ یعنی چی معلم نداریم؟ مگه من مسخره ی اینام؟ پس من بیخود مثل بچه آدم اینجا نشستم؟
از جا بلند شدم و سونگیون رو کنار زدم.
_گمشو بینم...مگه شهر هرتهمستقیم به سمت کلاس سونگمین رفتم و به پسری که دم در بود گفتم:
_هی ببخشید...لی سونگمینو صداش میکنی بیاد؟یه لبخند گشاد زد و دستشو رو سرم کشید.
_آیگو چه کوچولوی کیوتی باشه الان صداش میکنم.دستشو کنار زدم و اخم کردم.
حال بهم زنا.یهو صداشونو از تو کلاس شنیدم و...راستش مشت هامو آماده کرده بودم تا دهنشونو سرویس کنم.
_سونگمییین...بیا یه روباه کوچولو دم در کارت داره.
+وای من از اینجا میتونم ببینمش خیلی نازه
×سونگمین اون پسر عسلی کیه؟
بعد از چند لحظه سونگمین اومد و پوزخندی زد:
_لی عزرائیل هستم ، به قبرستونت خوش اومدی کیوتی فاکس!جونگین:فقط یه بار دیگه کسی کوچولو یا هر مزخرف دیگه ای صدام کنه یه کاری با فلفل کوچولوش میکنم که پسر بودن براش بشه خاطره.
سونگمین:خب حالا زودباش بگو اینجا چی میخوای. دوست ندارم کسی منو با تو ببینه.
جونگین:مطمئن باش حس منم همینه...تو فقط یه وسیله ای.
بعد رفتم سر اصل مطلب.
جونگین:معلممون امروز نیومده. از اونجایی که یه خرخون بدبختی و معلما مثل زنبور دور و بر گل سر سبد کلاسشون میچرخن پس مطمئنا میتونی آدرس خونشو برام پیدا کنی.
سونگمین: و در عوض؟
جونگین:اوممم...دیلدوی فلیکس! بهت میدمش و تو ام میتونی از فلیکس بخاطرش باج بگیری
سونگمین: خودم فیلم جق زدنشو دارم به دیلدوش نیازی نیست. هر لحظه میتونم کاری کنم تو پورن هاب دبیو کنه!
YOU ARE READING
Lee family (Skz)
Fanfictionروزی روزگاری یه خانواده داشتیم کاپل: چانگلیکس، چانهو، هیونین، سونگ سونگ ژانر: کمدی، فلاف، روزمره